شعر شهادت اميرالمومنين (ع)

باز هم عشق

باز هم عشق به زنجیر در آورده مرا
و جنون تو به تکفیر در آورده مرا

خط به خط سوره ی توحید مجسم هستی
بارك الله خداوند معظم هستی

روز و شب مدح تو را شمس و قمر می‌گوید
ها علی بشر کیف بشر می‌گوید

باز هم معجزه کن آیه قرآن بنویس
باز در دور و برت آیه‌ی قرآن بنویس

بند نعلین تو مخصوص مسلمان شدن است
مور از فیض تو در حال سلیمان شدن است

در نجف باده‌ی انگور و رطب معروف است
زور بازوی تو در کل عرب معروف است

همه جا صحبت جنگاوری خیبر توست
حرف مرحب کشی بازوی جنگاور توست

عشق از گوشه ی چشمان تو در می آید
از غلامان تو هم معجزه بر می آید

لب گشا از لب تو در و گوهر می ریزد
و ز آوازه ی نام جگر می ریزد

بین دستگاه تو هر چیز مراتب دارد
مثلا نام علی سجده‌ی واجب دارد

طاق ایوان طلای تو ندیدن هرگز
پای گلدسته ی تو هو نکشیدن هرگز

رطب شهر نجف مزه چشیدن دارد
زیر ایوان طلا نعره کشیدن دارد

مدتی هست تمایل به شهادت دارم
مثل میثم به سر دار ارادت دارم

 على كاوند

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا