شعر شهادت حضرت امیرالمومنین علی

محراب علی

آسوده شده ز طعنه و زخم زبان
این تیغ جفا گره ز کارش وا کرد

این تیغ جفا ز بعد عمری،او را
آماده برای دیدن زهرا کرد

ایوان طلا

در جهان گذران با همه ادوارش
خوش خماری است که بر داد رسد خمّارش

غیر پینه به جبین هیچ نجوید به جهان
زاهدی را که بود از می گلگون عارش

یا علی

یا علی چشم تو نازم که بهشت دگر است
گرد و خاک ره تو اختر و شمس و قمر است
تو که جای خودت ای شیر خدا در مردی
قنبرت از همه دهر به والله سر است

یا حیدر کرار

یک جهان داغ غریبی به دلم ریخته است
قامت حیدر کرار بهم ریخته است
داغ یک عمر غریبی قد او تا کرده
ضربه ی تیغ دگر کار خودش را کرده

علی ولی الله

ندیده غیر خدا اول زمانش را
نرفته غیر نبی اوج آسمانش را
سری نمانده که از وصف او نرفته ز هوش
نمانده گوش که نشنیده داستانش را

بمان دوباره عزیزم

دوباره پای غریبی به خانه ام واشد
دوباره اشک یتیمان کوفه دریا شد
دوباره بستری از غصه قسمت ما شد
دوباره خاطره ی تلخ کوچه احیا شد

علی مظلوم

بغض کرده چشمهایم از نگاهت بیشتر
غربتت امشب شده هی سد راهم بیشتر

بوی مادر می دهد امشب تمام خانه ام
چادرم سجاده ام شال سیاهم بیشتر

مظلومترین مرد جهان

این مرد که در گوشه بستر نگران است
واللهِ که مظلومترین مرد جهان است
از زندگى پرغم خود سیر شد امشب
خیبر شکن از غصه زمینگیر شد امشب

فزت و رب الکعبه

آن شب دوباره رفت پشت در به هم ریخت
باروضه های حضرت مادر به هم ریخت

آیات کوثر را فراوان خواند آن شب
از اول شب ساقی کوثر به هم ریخت

دم علی آه علی

غم علی غصه علی ناله علی درد علی
دم علی آه علی خسته ترین مرد علی

گرمی جنگ به شمشیر علی بود ولی
پیش هر اشک یتیمی عرق سرد علی

مولی الموحدین

درد هر جا بُـوَد دوا هم هست
خوف در سینه ی رجا هم هست

من مریض توأم ، طبیبِ هـمه
این مریضی خودش شِفا هم هست

رنج هجران

رها از رنج هجران و غم دنیا شدم زهرا
سرم بشکست و غرق خون ز سر تا پا شدم زهرا

میان سجده ام وا شد گره از کار و بارِ من
نبودی تا ببینی از فراغت ، تا شدم زهرا

دکمه بازگشت به بالا