شعر شهادت سفیر اباعیدالله الحسین

کوفه میا

صبرکن! شــــک کرده ام دیگر به خیلی چـیزها

نامـه های کوفه شد منجر به خیلی چیزها

 

هرچه چشمم گشت دیدم زن صـــفت در کوچه هاست

چشم هایم خورده اینجا بر, به خیلــی چیزها

تومیا

کوفه درد است ولی ای همه درمان تو میا

قسمت می دهم این بار به قرآن تومیا

گیرم اینجا همه مردند ولی غیرت را

می فروشند به یک قیمت ارزان تو میا

چشم شور

از حالِ زار نامه برت حرف می زنند

از این سفیر دربه درت حرف می زنند

 در مسجدی که عطرعلی می وزد از آن

از بی نمازی پدرت حرف می زنند

غربت مسلم

در کوچه گرفتند اگر دور و برش را

چیدند اگر زخم ترین بال و پرش را

این ارث علی دوست ترین های قبیله ست

جا داشت در این شهر ببیند اثرش را

دارالاماره

در کوچه ها پیچید بوی آشنایش

بوی غریبی نگاه ردّ پایش

در کوچه ای که جبرئیل عرش پیما

می آمد از آن جا صدای بال هایش

تشنه ام تشنه

تشنه ام تشنه ولی آب گوارایم نیست

بین این قوم کسی تشنه ی آقایم نیست

هیچ کس نیست که سرگرم تماشایم نیست

نفسم مانده و جانی به سر و پایم نیست

وفا

آقا میا به کوفه که اینجا وفا نبود

شمشیرها علیه شما , با شما نبود

هرچند ای امام غریبم نوشته اند

اینجا پر از صفاست , ولیکن صفا نبود

کوفه میا …

دردی به دل دارم ولی درد آشنا نیست

 حرف وفاداری  است  امّا باوفا  نیست

 در کوچه ها ﭘﯿﭽﯿﺪه رنگ و  بوی غربت

 جز طوعه در این شهر با من هم نوا نیست

حسین (جان)

انگار قسمت است به اینجا بیا,حسین
از حج وداع کن بیا کربلا,حسین!
در انتظار آمدن تو نشسته اند
اما دلی نبند به خلق خدا, حسین

اینان که حرف بیعت با یار میزنند

اینان که حرف بیعت با یار میزنند

آخر میان کوچه مرا دار میزنند

اینجا میا که مردم مهمان نوازشان

طفل تو را به لحظه دیدار میزنند

مسلمیه

آقا نیا که کوفه پر از کینه و بلاست

آقا نیا که کوفه پر از یار بی وفاست

آقا قسم به دوست که این قوم بی خرد

خنجر به دست منتظر کشتن شماست

پیک مجروح تو شرمنده ات اقا شده است

پیک مجروح تو شرمنده ات اقا شده است

یار آواره ات ای یار چه تنها شده است

عرق شرم من و اشک دو چشمان من است

اگر این شهر شبیه شب دریا شده است

دکمه بازگشت به بالا