شعر شهادت حضرت مسلم (ع)

نیا عزیزم

جونم برات بگه نیا عزیزم
یه روی خوش بهم نشون ندادن
غریب کشی چقد تو کوفه بابه
یه ثانیه بهم امون ندادن

پذیرایی کردن ازم با نیزه
گل کجا بود اینجا بهم سنگ زدن
دلت نره یه جای دیگه آقا
چقد منو تو کوچه ی تنگ زدن

ببخش که اذیت میشی اما من رو
کشون کشون کشیدنم تو کوچه
گفتم خداروشکر بخاطر این
که بچه هام ندیدنم توکوچه

ببخش اگه سفیرت از خجالت
به پای نامه ی خودش نمرده
رسمه به قربونی یه کم آب میدن
قربونی تو ولی آب نخورده ….

خداروشکر رسیده به شهادت
عاقبت مسلم دل سپرده
یتیم نوازی کن پسر عموجون
دخترمو بغل کنش یه خرده

نامه دادم نیای، آخه می دونم
واسه مخدرات بده اسیری
وصیتم اینه برام یه جوری
از زینبت حلالیت بگیری

این بچه ها بیابونو ندیدن
آواره صحرا بشن می میرن
اگه بیای باید با دست بسته
سرتو رو از نیزه دار بگیرن

کاشکی نیای نبینی روزی رو که
رو نیزه ها ستاره می فروشن
خولی و حرمله دارن تو بازار
جلو چشات گوشواره می فروشن

کاشکی نبینی روی نیزه سنگا
بهت اجازه ی نفس نمیدن
کاشکی نبینی دق میدن ربابو
گهواره ی علی رو پس نمیدن

ناصر دودانگه

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا