شعر مدح حضرت ابوتراب

خم گیسویت

خم گیسویت از عاقل دو صد دیوانه می‌سازد
مزن شانه بر آن زلفی که دل کاشانه می‌سازد

شبی تا صبح مشغول طوافت بودم و دیدم
که شمع محفلت از جُغد هم پروانه می‌سازد

امانت‌دار

ای امانت‌دار اسرار الهی مرتضی

ای که مخلوقات عالم را پناهی مرتضی

علت پیروزی بدر و حنین و خیبری

قوت قلب نبی قلب سپاهی مرتضی

بپذیر این سلام را

به ساحتت بپذیر این سلام ساده‌ی ما را
به جبر خویش درآورد علی ، اراده‌ی ما را

سروده ام غزلی را برای روز غدیرت
که بلکه وصف کند حال فوق‌العاده‌ی ما را

عاشقانه

چقدر عاشقانه با نسیم میزنی قدم

معادلات علم را چه ساده میزنی به هم

اجابت دعای دل شڪستگان به دست توست

و میزنی برای اهل عشق خیر را رقم

دَر

کار داریم در این شعر فراوان با دَر

گوییا خورده گره با غزلِ مولا ، در

وَ قسم بَر ترکِ کعبه که حتی دیوار

می شد از عشقِ علی پیشِ علی دَرجا در

عیدِ ولایت

باز هم آئینه ها..عیدِ ولایت آمده…

شیعیانِ مرتضی!وقتِ ضیافت آمده..

خنده را از لب نیاندازید عیدِ واقعی ست

سینه چاکانِ علی…هنگامِ بیعت آمده

شکوه

سلام ای مقصدِ غاییِ خلقت

سلام ای نقطه ی وصلِ حقیقت

غدیر ای چشمه ی جاری و جوشان

غدیر ای موجِ بیتاب و خروشان

عرش

لوح و قلم ، کرسی و عرش و ذات هو را

باید از او جویا شد ، اسرار مگو را …

در کوچه و پس کوچه های آسمان ها

جبریل هم یک نیمه شب ، گم کرد او را

یاعلی و یاعلی

دلخوشم با روزهای رفته و طوفانی ام

قصه ها دارد نگاهِ ابری و بارانی ام

 در خودم این روزها غرقم چنان گرداب ها
 

در خودم این روزها سرگرمِ سرگردانی ام

سم الله

خدا می‌خواست بنویسد که بسم الله یعنی چه!

صراط المستقیمش چیست آیا؟ راه یعنی چه؟

بفهماند به مهر و ماه اصلا ماه یعنی چه!

به شاهان جهان گوید مراد از شاه یعنی چه؟

مَنْ یَمُتْ یَرَنی

تا که این شور را شعور کنم
میروم از نجف عبور کنم

لحظه ای از زمین جدا بشوم
آسمان را کمی مرور کنم

لبخندِ تو

ای اخمِ تو جهنم ، لبخندِ تو بهشتم
عشقِ تورا خداوند آمیخت با سرشتم
خورده گره نگاهَت با کل سرنوشتم
مست از خُم تو بودم این بیت را نوشتم

دکمه بازگشت به بالا