شعر مذهبی

وارث کربلا

شمهای ترم از کودکیم تر شده است
زندگی نامه من داغ مکرر شده است

بدن لاغر و این قامت خم شاهد که
روزها با چه غم دل شکنی سرشده است

تو یادگار کربلایی

ای آنکه قبرت بی چراغ و سایبان است !!!
روضه نمی خواهی !! مزارت روضه خوان است

گلدسته ات سنگی ست , روی تربت تو
گنبد نداری … گنبد تو آسمان است

موجِ بلا

هجوم ِ موجِ بلا را به چشم خود دیدم

غروبِ کرببلا را به چشم خود دیدم

به سر زنان پیِ عمه به روی تل رفتم

ذبیحِ دشتِ منا را به چشم خود دیدم

یادگـارِ کـربلا

به آستانِ صاحبِ احترام می کنم سلام
به یادگـارِ کـربلا و شـام می کنم سلام

به خاکهایِ این حرم… به حُرمتِ خدایی اش
تمام قـَدْ به حالتِ قیام می کنـم سلام

سهمت مزار خاکی

هر جا کلاس درس شما برگزار شد
با شور و شوق روح الامین رهسپار شد

هر حرف غیر حرف شما فانی است, شکر
حرف شماست بین کتب ماندگار شد

آه ای خدا

گاهی برای عرض حاجت می کنم گریه
گاهی هم از روی ارادت می کنم گریه

شرمندگی از حال و روز من نمایان است
امروز دارم از خجالت می کنم گریه

آخرین حلقه‌یِ شب‌هایِ محرّم

 

 

عاقبت آه کشیدم نَفسِ آخر را
نفسِ سوخته از خاطره‌ای پرپر را

روضه‌خوانیِ مرا گرم نمودی امشب
روضه‌یِ آنهمه گُل , آنهمه نیلوفر را

نور عشق

هوای سینه ی دنیا چو عرش اعلاء بود
و نور عشق میان زمین و بالا بود
مدیحه خوانی داوود می رسد امشب
در این شبی که شفق هم نوای دریا بود

زوجی از جنسِ نور

گـُل بریزید فاطمه شاد است
آسـمان ماتِ مـاه داماد است

رویِ لبهایِ عرشِ حق لبخند
صلـواتِ نَبـی بر این پیـوند

طلعت خورشید

درود!طلعت خورشید روزگار علی
سلام مادر آب و سلام یار علی

کسی که گفته نیاید بهار با یک گل
خبر نداشته اصلاً ز نو بهار علی

پیوند آسمانی

وقتی که فاطمه به تو لبخند می زند
قلبت فقط به لطف خداوند می زند
لب وا کند و با غزل مهربانی اش
طعنه عسل به نیشکر و قند می زند

پیوندتان مبارک

یک مرد وزن مکمل هم در کنار هم
آیینه وار هـر دو یشان بی قرار هم

مـعنای اصـلی لغت خانـواده انـــد
مست نگاه یک دلی و می گسار هم

دکمه بازگشت به بالا