ای امید همیشه دنیا
افتابی برای فرداها
بی تو تکلیف عشق روشن نیست
بی تو حرفی برای گفتن نیست
ای امید همیشه دنیا
افتابی برای فرداها
بی تو تکلیف عشق روشن نیست
بی تو حرفی برای گفتن نیست
شهر , آذین شده و منتظر یار شده
لحظه ی عاشقیِ “آمدن” انگار شده
آسمان چشم شد و روی زمین دوخته شد
ماه , همسایه ی دیوار به دیوار شده
خوشا لحظه ای بال و پر داشتن
سر کوی دلبر گذر داشتن
خوشا با خدا بودن و زیستن
به یاد خدا چشم تر داشتن
در سینه ام امشب آسمان دارم
یک دشت, ستاره بر زبان دارم
از کوفه و سهله می روم تا قم
زیرا که هوای جمکران دارم
تا که گردیدم آشنای سحر
شددلم وادی صفای سحر
بین سجاده تربتم گل شد
بانم اشک وگریه های سحر
از خدا خواستم فقط این را
که بـمانم همـیشه پای شـما
بدُو پستم قبول اما هست
دل دیـوانه مـبتلای شما
مـا انـتظار دیـدن دلــدار داریم
در سینه عشق حیدر کرار داریم
ما با غـلامی علـی شـاه جهـانـیم
چشم انتظار مهدیِّ صاحب زمانیم
صدای پای کسی از بهشت می آید
خدای عاطفه و سرنوشت می آید
و عطر یاس حسینی سرشت می آید
کسی که ناحیه ها را نوشت می آید
سحر ماه خدا روح دعا می آید
شافع بی بدلِ روز جزا می آید
سِرّ مستور امام الشهدا می آید
آن طبیب دل بیمار و گدا می آید
خبر رسید به دریا خدا گوهر داده
به شاخ و برگ ولا باز برگ و بر داده
به خانواده ی زهرا اگر پسر داده
دعای نیمه شب مادری ثمر داده
سحر آمد کبوتریم همه
اکثراً ناز میخریم همه
عاشقی دردسر کشیدن داشت
غالباً ما گِران سَریم همه
عشقت میان سینهی من پا گرفته
شکر خدا که چشم تو ما را گرفته
دریاب دلها را تو با گوشهنگاهی
حالا که کار عاشقی بالا گرفته