در زیرِ آفتاب ببین سوختی رُباب
خیره مَشو به آب ببین سوختی رُباب
شرمندهام کنارِ تو از رویِ مادرم
شرمندهات شدیم عروسِ برادرم
در زیرِ آفتاب ببین سوختی رُباب
خیره مَشو به آب ببین سوختی رُباب
شرمندهام کنارِ تو از رویِ مادرم
شرمندهات شدیم عروسِ برادرم
تو شدی محو من و آنچه خودت میدانی
من شدم عاشق این حال تو در مهمانی
اشتیاق تو به رفتن همه را حیران کرد
همه گریان و تو برعکس همه خندانی
از کودکیش مثل پدر درد کشیده
همپای یتیمی چقدر درد کشیده
سخت است بفهمد که کسی درد کسی را
درکش نتوان کرد مگر دردکشیده
از ازل در جام ِ جانش داشت عشقِ لم یزل
قاسم بن المجتبی(ع)، فرمان پذیرِ بی بدل
متن بازوبند او تفسیری از ایمان و عشق
شد رجزهایِ گوهربارش خودِ خیرالعمل
گیرم زره نیافتی عمه , کفن که هست
گیرم سپر نیافتی عمه , بدن که هست
گیرم سپاه مسخره کردند : بچه است
تیغم به خوبیه سر ازرق زدن که هست
شور و شوقم را ببین، یاور نمیخواهی عمو؟
اکبری یک ذره کوچکتر نمیخواهی عمو؟
تاب دوریِ مرا اینجا دل پاکت نداشت
قاسمت را پیش خود آنور نمیخواهی عمو؟
یک چشمه از عنایت چشم شما، عسل
خوشرنگ تر ز سرخی رنگ طلا، عسل
بسم الله است ذکر شروع عریضه ها…
اما شروع می شود این شعر با، عسل
شبی ای کربلایی پیشِ ما باش
میونِ گریهها و روضهها باش
شبی شالی بکش روی چشمامون
شبی هم جایِ ما کرببلا باش
هست قالو به لبش گر که بلامی آید
از سما نعره لا حول و لا.. می آید
از حرم آمده و قبله نما می آید
بر دل کفر ببین شیر خدا می آید
دست در دستِ عمه اش بود و
دلش اما میانه ى گودال
دید با چشم خود که افتاده
تن ارباب تا شود پا مال
بهانه گیر می شوم عمو که آه می کشد
صدای آه او مرا به قتلگاه می کشد
غربت او مرا به این وادی خون کشیده است
بعد علی اصغرش نوبت من رسیده است
پا بر زمین میکوبد و با بیقراری
دارد به سینه میزند با مشت ، کودک
وقتی عمو از اسب با صورت زمین خورد
هی میزند خود را به قصد کشت، کودک