بابا بنگر رویِ به هم ریخته ام را
وا کن گره یِ موی به هم ریخته ام را
دیگر رمقی نیست به رویت بگشایم
چشم تر ِ کم سویِ به هم ریخته ام را
محمد جواد پرچمی
اومدم برا لبت دعا کنم
تو خرابه ها خدا خدا کنم
نوه فاطمه هستم اومدم
روزگار یزید و سیا کنم
لاله در باغ خزان, برگ و برش کم می شد
شمع ویرانه فروغ سحرش کم می شد
پلک بی حوصله اش خواست بخوابد, ای کاش
اندکی هلهله ی دور و برش کم می شد
از سرور هر دو عالم نزد ما غم بهتر است
گریه بر تو از نماز نیمه شب هم بهتر است
واقعا اشک براى روضه چیز دیگرى است
در سلوک ما فرات از آب زمزم بهتر است
کریمی و گدایت میکند مهمان دو عالم را
تهی دست فقیرت دیده ام دستان حاتم را
ضریح تو زمان معجزاتت مات خواهد کرد
شبى موسى بن عمران را , شبى عیسى بن مریم را
تا خداوندان شمایید و گدایانیم ما
در مسیر طوس آهوی بیابانیم ما
پشت سقاخانه ات دنبال درمانیم ما
سربلندیم و سرافرازیم و بارانیم ما
آقاى بى کسى که غم ارثیه داشته
اُنسى به داغِ مادرِ اِنسیه داشته
کنج اتاقِ خویش حسینیه داشته
با اهل خانه مجلسِ مرثیه داشته
تا خداوندان شمایید و گدایانیم ما
در مسیر طوس آهوی بیابانیم ما
پشت سقاخانه ات دنبال درمانیم ما
سربلندیم و سرافرازیم و بارانیم ما
دفعه آخرى یجور دیگه بود
هی دو سه بار مادرشو بغل کرد
گفت به خدا سپردمت , دلم ریخت
ساکشو بست… دخترشو بغل کرد
شکسته بالی و با دخترت سخن گفتی
کمی ز غربت خود را برای من گفتی
چقدر طعنه شنیدی چقدر دم نزدی
چقدر حرف خدا را به مرد و زن گفتی
دامنم آلوده شد گرچه ز دنیا دوستى
جان به قربانت که بخشیدى مرا با دوستى
ناسپاسم, ناپسندم, نارفیقم, یا رفیق
از تو امّا من ندیدم چیزى اِلّا دوستى