پسری رفت به میدان و جهان ریخت بهم
نفس عالمیان از هیجان ریخت بهم
پدرش محو تماشای جمالش شده بود
در دلش از غم اکبر ضربان ریخت بهم
پسری رفت به میدان و جهان ریخت بهم
نفس عالمیان از هیجان ریخت بهم
پدرش محو تماشای جمالش شده بود
در دلش از غم اکبر ضربان ریخت بهم
میخواستی زیباترین شق القمر باشی
مثل همیشه نازنین باید که سر باشی
خیلی هیاهوی نگاه دشمنان سخت است
باید کنارم بعد اینها بیشتر باشی
برای اینکه نمیریم دم ابالفضل است
برای زنده شدن بازدم ابالفضل است
چگونه قرص نباشد دل حسین آنجا
که تکیه گاه و پناه حرم اباالفضل است
بین تیر سه پر خوردی ابالفضل
ببین آخر نظر خوردی ابالفضل
چی کار کردن باهات سرو رشیدم
مگه چندتا تبر خوردی ابالفضل
دل بـــه دریـــا زد و دریـــای دعا پشـــت سرش
یـارب او را بـــه سلامـــت برســـان از ســفرش
مـــاه اگـــر رفـــت کواکـب هـــمه سـرگردان اند
مـــاه رفـــت از حـــرم و اهــل حـــرم منتظرش
تا اینکه دعایت بکند مادرِ عباس (ع)
آقایِ جهان باش و گدای در عباس
فرزند علی بوده و فرزند ادب بود
این دو شده بر شانهٔ او گوهر عباس
صدایت را شنیدم گریه کردم
بسوی تو دویدم گریه کردم
تمام پیکرت تیر سه پر بود
تنت را تا که دیدم گریه کردم
بیشه از سیطرهی شیر بهم ریخته بود
لشگر از غیرتِ شمشیر بهم ریخته بود
چشمهای غضب آلود نَفَس میگیرد
دشت از ضربِ نَفَسگیر بهم ریخته بود
با قدی مثل کوه از سر زین
قمر از عرش خورد روی زمین
تیر در چشم و دست هم که نبود
چه کشید، آه ،آن غریب ترین
جان ِ جانان جهان شد سیر از جان ، آه آه
هم چنان جسم پسر ، بابا پریشان ، آه آه
آنچه می ترسید یعقوب آخر آمد بر سرش
یوسفش شد طعمه ی گرگ بیابان ، آه آه
باید از هر سر این دشت علی بردارم
هر کجا می روم آخر علی اکبر دارم
چند باری وسط راه زمین گیر شدم
چون که باید ز تو هر نقطه کمی بردارم
ای که صدها غزل از هر نظرت می ریزد
می روی پای تو اشک پدرت می ریزد
می روی و دل بابا به تپش افتاده
پاره های دل من پشت سرت می ریزد