آهی کشید آتش و از شرم آب شد
آن دم که قاتل نفس بوتراب شد
وقتی که فاطمه به دفاع از علی شتافت
هرچه که بود نقشه ی دشمن برآب شد
آهی کشید آتش و از شرم آب شد
آن دم که قاتل نفس بوتراب شد
وقتی که فاطمه به دفاع از علی شتافت
هرچه که بود نقشه ی دشمن برآب شد
کدام خاک شبیه زمین کرب و بلاست؟
کدام روزِ دگر مثل روز عاشوراست؟
در این زمانه ی درد آفرینِ غم پرور
کدام خاک به جز تربت حسین شفاست؟
تو آن ماهی که خورشیداست محو روی تابانت
خداوند آسمان هارا درآورده به فرمانت
مگر مانند پبغمبر تو هم شق القمر کردی
که میخوانند خود را ارمنی ها هم مسلمانت
نامش علی و اوست سرتاپا محمد
باید علی او را بخوانم یا محمد؟
خُلق عظیمش را همینکه خَلق دیدند
خواندند با هر منطقی اورا محمد
مثل علی اکبرم میشد جوان ای کاش
میگفت صبح و شب برای من اذان ای کاش
مثل اباالفضلم علم بردوش می آمد
میشد بلای جان جمع دشمنان ای کاش
پیمبر دلخوش است از اینکه هستی در کنار او
زمستان هم که باشد باز هم هستی بهار او
زمانی که نبوت را همه انکار میکردند
عداوت های خودرا با نبی اظهار میکردند
نامش علی و اوست سرتا پا محمد
باید علی او را بخوانم یا محمد؟
خُلق عظیمش را همینکه خَلق دیدند
خواندند با هر منطقی اورا محمد
جز نوای عشق هرگز نیست شوری در سرش
او که سرتا پا شده محو صفات دلبرش
شد مسلمانِ نگاه رحمه للعالمین
قبل از آنیکه بخواند آیه ای پیغمبرش
هم آسمانها هم زمین باشد به فرمانت
جان جهان هستی و جان من به قربانت
من آن یتیمی که اسیر مادری توست
من آن فقیرِ تا ابد در حسرتِ نانت
از شراب بی وفایی شد لبالب جام کوفه
شد عجین با غربت مولای خوبان نام کوفه
با علی نه با مروت کوفیان بیگانه هستند
وا شده گویا به خاک بی وفایی کام کوفه
وقت برگشتن دلش را در حریمش جا گذاشت
هرکسی که آمد و در کاظمینش پا گذاشت
او همیشه حاجت هر شیعه ای را داده است
هر زمانی دست دنیا کار مارا وا گذاشت
هرکس که بی حب تو سمت حق به راه افتاد
در ابتدای راه خود با سر به چاه افتاد
با دیدن سیمای تو ظلمت فراری شد
از آن به بعد از چشم مردم نور ماه افتاد