بر باد داده عاشقی خاکسترم را
وقتی تو را دیدم زدم قیدِ سرم را
ایل و تبارم عاشق ایل و تبارت
نذر ِتو کردم والدین و همسرم را
بر باد داده عاشقی خاکسترم را
وقتی تو را دیدم زدم قیدِ سرم را
ایل و تبارم عاشق ایل و تبارت
نذر ِتو کردم والدین و همسرم را
قبل از سلام کردن سائل سلام کرد
این بار هم کرامت خود را تمام کرد
در حیرت است واژه ایثار از حسن
نان شبش دوباره نثار غلام کرد
شبت با چه رنجی سحر می شود
سحر خیره چشمت به در می شود
و داغ دلت تازه تر می شود
تو و کوچه و… داغ زهرا حسن!
عمری در آشیان غریب مدینه ایم
ما از فدائیان غریب مدینه ایم
ما را صدا زنید نمک گیر مجتبی
مدیون لقمه نان غریب مدینه ایم
چه شد؟ عاقبت زهر را بی امان خورد
امامی که یک عمر زخم زبان خورد
امام کریمی که یک عمر, دنیا
فقیرانه از سفره اش آب و نان خورد
پس از تو ای پدر قدم خمیده
عجب ارثی به زهرایت رسیده
نه تنها قامتم از غم کمان شد
که از هر تار مویم زد سپیده
مثل یک سایه چه زود از سرِ این خانه گذشت
چه غریبانه,غریبانه,غریبانه گذشت
چشم را بست ولی صبر نکردند این قوم
پیشِ او بود علی صبر نکردند این قوم
پیش چشمان من از رنج و محن هیچ مگو
برو و از کرم و جود سخن هیچ مگو
شاه من بی حرم ست آمده ای گر اینجا
از ضریح و حرمی حرف مزن هیچ مگو
سپاه کوله به دوشان و بیشمار پیاده
دوباره قافله صف بسته سمت یار, پیاده
چشیده هرکسی از چای روضه باده چشیده
شده ست مست ولی آمده خمار, پیاده
آن جمعه ای که روزظهورتومیشود
دلهای ما سراچه ی نور تو میشود
گرد و غبار جاده ی دل راگرفته ام
روزی دلم مسیر عبور تو میشود
بیچاره دلی که به محبت نتپیده است
یا در ره معشوق مشقت نخریده است
بیچاره کسی که شب جمعه شده اما
از گوشه ی چشمش نم غربت نچکیده است
حسن شدی که غریبی همیشه ناب بماند
رد دو دست ابالفضل روی آب بماند
حسن شدی که سوال غریب کیست در عالم
میان کوچه و گودال بی جواب بماند