استخوان تو که مو بردارد
شانه ام لرزش دیگر دارد
موی تو صد گره ی تر دارد
گره های تو چه در سر دارد؟
استخوان تو که مو بردارد
شانه ام لرزش دیگر دارد
موی تو صد گره ی تر دارد
گره های تو چه در سر دارد؟
همینکه پهلوی او گاه گاه میگیرد
نفس به سینه این پا به ماه میگیرد
هنوز بستر خود را عوض نکرده علی
بلند میشود و راه چاه میگیرد
رویِ نِی مویِ تو در باد , رها افتاده
در فضا رایحهای روح فزا افتاده
سر تو میرود و پیکر تو میماند
از هم آیاتِ وجودِ تو , جدا افتاده
به زخمهای تنت چون اشاره می کردم
به دامن از مژه جاری ستاره می کردم
برای رفتنِ تا کوفه , داشتم تردید
به مصحف بدنت استخاره می کردم
سرت را پس گرفتم
همان عمامه ی پیغمبرت را پس گرفتم
به چه سختی ولیکن
ز دست حرمله انگشترت را پس گرفتم
منت از این خانواده هر کسی بهتر کشید
درد طعنه از زبان این و ان کمتر کشید
تا در این خانه باشم ابرویم میدهند
در به در شد هرکسی که دست از دلبر کشید
آسمان هم خجل از چشم تو و بارانت
آخری نیست بر این گریه بی پایانت
آب می بینی و طفل و گل و سقا و جوان
بیشتر می شود انگار غم پنهانت
یک در محکم برای خانه قیمت میکند
مرگ قادر نیست کاری را که حسرت میکند
با تمام غصه ها بر سجده می افتد علی
بنده وقتی بنده باشد شکر نعمت میکند
تا جگر ِ من به سوز و آه نیفتد
بَهر ِ علاجم کسی به راه نیفتد
با گُنَهَم چاه درست کردم و گفتم
یوسفِ من در تهِ این چاه نیفتد
بعد روز دهم به هر مجلس
راوی و روضه خوان شدی بانو
من چه گویم؟ که در کلام حسین
“بهترینِ زنان” شدی بانو
فکری برای زخم چشمان ترم کن
فکری به حالِ حالِ از بد بدترم کن
اینگونه میمیرم بدون شک! بیا و …
فکری برای عاشق دور از حرم کن
*شرح احوال مرا بر در این خانه بخوان
شعر بی خط مرا شعله مستانه بخوان
*گر نبودم که کنم جان بفدای معشوق
تربتم را به ره آن شه جانانه بخوان