هر پاره سنگی در دِلِ دریا که گوهر نیست
بیچاره آن چشمی که از داغ شما تر نیست
زندان عقول ناقص این اهل دنیا بود
زندان مکانی هست که موسی ابن جعفر نیست
هر پاره سنگی در دِلِ دریا که گوهر نیست
بیچاره آن چشمی که از داغ شما تر نیست
زندان عقول ناقص این اهل دنیا بود
زندان مکانی هست که موسی ابن جعفر نیست
قربان آقایی که بی منت عطا دارد
در روستا اندازه دنیا گدا دارد
دستی که آوردیم سویش پرشد و برگشت
یک دست هم در محضر خوبان صدا دارد
خون قلبم نه ز داغ پسرم ریخت حسین
آسمان از غم تو روی سرم ریخت حسین
زینب آن نیست که پیش از سفر از پیشم رفت
از غم موی سپیدش جگرم ریخت حسین
یک جهان روضه و یک چشم پراز نم داری
آه , آقای غریبم به دلت غم داری
دردِ بی مادری ای کاش دوایی می داشت
فاطمیّه شده و اشک دمادم داری
این چند روزه لرز تنت بیشتر شده
شاید تو را هم از قفس غم رها کنند
این آب از گلوی تو پایین نمی رود
بس کن دگر ٬ بگو پسرت را صدا کنند
بر سر کشیده است عبا حضرت رضا
بر لب گرفته ذکر و دعا حضرت رضا
آه از جگر بلند شد و مرثیه گرفت
تا سر کشید جام بلا حضرت رضا
شور برپا می شود
“تا شهادت نامه ی عُـشّاق امضا می شود”
هر که جا خالی نکرد
دردهـای باطِـنیْش امـشب مُــداوا می شـود
از نفس افتاد تا آرام ِ جان در علقمه
ایستاد و بر سرِ خود زد زمان در علقمه
مَشک گریان و علَم افتاد بر خاک و چطور
با لبِ تشنه؛ زمین خورد آسمان در علقمه
حب تو در قلب تمام مومنین است
مهر تو با آب و گل شیعه عجین است
اسلام را ماه محرم حفظ کرده
پس روضه خواندن رکنی از ارکان دین است
عمو عباس… سرم درد میکنه
عمو جون بال و پرم درد میکنه
شبا وقت خوابیدن کلافه ام
جای سنجاق رو سرم درد میکنه
((اَصلا رقیه نه به خدا دختر خودت
یک شب میان کوچه بماند چه می کنی))
در بین ازدحام و شلوغی بترسد و
یک تن به او کمک نرساند چه می کنی
شده این جمله جوابِ چه خبر کرب و بلا ؟!
“صاحب کرب و بلا آمده در کرب و بلا”
از مدینه سفر عشق , شد آغاز … ولی
آمده حکم , که پایان سفر کرب و بلا