اشعار ماه محرم

پناه حرم

برای اینکه نمیریم دم ابالفضل است
برای زنده شدن بازدم ابالفضل است

چگونه قرص نباشد دل حسین آنجا
که تکیه گاه و پناه حرم اباالفضل است

اباالفضل رشید

هرچه میگویم ز ساغر بیشتر..
میزند ساقی به من سر بیشتر

حال سائل هرچه بدتر خوبتر
رزق سائل هرچه کمتر بیشتر

سقای دشت کربلا

آمده تا علقمه اما تنش نا هم نداشت
نه علمداری نه یاری بلکه سقا هم نداشت

روبرو با صحنه ای شد که شکست از او کمر
بعد از این دیگر حرم خوش قد و بالا هم نداشت

عباس من

صدایت را شنیدم‌ گریه کردم
بسوی تو دویدم گریه کردم
تمام‌ پیکرت تیر سه پر بود
تنت را تا که دیدم گریه کردم

بگو یا ابالفضل

اگر دردمندی اگر بی قراری..
اگر سربه زیری اگر شرمساری…
اگر زخم خوردی اگر پرغباری..
چرا ناامیدی؟ابالفضل داری!

یا ابوفاضل

این آبها شبیه تو دریا ندیده‌اند
مانند دستهای تو سقا ندیده‌اند

سرنیزه‌ها به قدِ رشیدت نظر زدند
حق داشتند خوش قد و بالا ندیده‌اند

با قدی مثل کوه

با قدی مثل کوه از سر زین

قمر از عرش خورد روی زمین

تیر در چشم و دست هم که نبود

چه کشید، آه ،آن غریب ترین

ولدی

حرم غرق تماشا بود آن ساعت که جان دادی
نگاهم مثل دریا بود آن ساعت که جان دادی

پریشان می شوم وقتی پریشان می شود زلفت
نگاهت گرم و گیرا بود آن ساعت که جان دادی

ساقی اهل حرم

ساقی اهل حرم بی کس و تنها شده بود
وسط هلهله ها علقمه غوغا شده بود

لشکر کوفه بهم ریخت عجب منظره ای
نیزه ی شمر و سنان تشنه سقا شده بود

آه

جان ِ جانان جهان شد سیر از جان ، آه آه
هم چنان جسم پسر ، بابا پریشان ، آه آه

آنچه می ترسید یعقوب آخر آمد بر سرش
یوسفش شد طعمه ی گرگ بیابان ، آه آه

علی اکبرم

باید از هر سر این دشت علی بردارم
هر کجا می روم آخر علی اکبر دارم

چند باری وسط راه زمین گیر شدم
چون که باید ز تو هر نقطه کمی بردارم

اربا اربا

ای که صدها غزل از هر نظرت می ریزد
می روی پای تو اشک پدرت می ریزد

می روی و دل بابا به تپش افتاده
پاره های دل من پشت سرت می ریزد

دکمه بازگشت به بالا