ام ابیها

صاحب عزا

تویی که یاور و منّای احمدی سلمان
چرا به گریه فتادی، مردّدی سلمان
بیا به داخل خانه، خوش آمدی سلمان
چه خوب شد که سری هم به ما زدی سلمان
درست آمده ای! خانه ی علی اینجاست
درست آمده ای! این گرفته رو زهراست

علت خلق ماسوا

علت خلق ماسوا زهراست
ستر ناموس کبریا زهراست

بر چهله نشینی احمد
آنچه دادند در حرا زهراست

فاطمه جان

فاطمه جان! غصه ام را بسکه تنها میخوری
بین خانه بی هوا، از این و آن پا میخوری

چل نفر آماده با هیزم میان کوچه اند
پشت در که می روی حتماً به دعوا میخوری

همسر پهلو شکسته

آن کوچه تنگ بود و دلم تنگ تر ولی
سردرد من ز ضربه سیلی نبود و نیست
کی گفته رنگ چهره من فرق کرده است؟
این صورتم کبودی و نیلی نبود و نیست

داغ زهرا

هرکه مرا با داغ زهرا آشنا کرد
خیرش قبولِ حق ، دلم را با خدا کرد

من دستبوسش می شوم تا روز محشر
هرکس مرا اینگونه بر او مبتلا کرد

اَفضل الاعمال

نیست کاری بهتر از خدمت برای فاطمه
نیست مُزدی بهتر از مزدِ عزای فاطمه
از تمامِ نوکری شد اَفضل الاعمال ما
قطره اشکِ ریخته در روضه های فاطمه

زهرای من

اصلا نیازی نیست
از بسترت پاشی
با درد پیش پای
همسرت پاشی

محکم به در خوردی

محکم به در خوردی و محکم تر به دیوار
هم در به سر کوبیده شد هم سر به دیوار

به گونه‌ای به گونه‌ی تو لطمه خورده
گفتم نگیرد صورت کافر به دیوار

چشم ترم

خون می رود ز چشم ترم پای رفتنت
پشتم خمید پای تماشای رفتنت

ای با شتاب عزم سفر کرده صبر کن
خانه هنوز نیست مهیای رفتنت

از سائلان حیدریم

تا نفس داریم ما از سائلان حیدریم
فکر پروازیم هرشب گرچه بی بال و پریم

نوکران جای نفس هر روز عزت می کشند
مشتری های غم تو با همین چشم تریم

قنوت عشق

این سر که گرفته درد سامان دارد
این ابر دلش گرفته باران دارد

این دست ، دعا کند شفا می گیرد
زیرا که قنوت عشق، درمان دارد

زهرای من

داغت مرا همین دوشبه پیر کرده است
دیدی عبا به پایِ علی گیر کرده است

دیدی چقدر رویِ زمین خورد مرتضی
دیدی چگونه جسمِ تو را بُرد مرتضی

دکمه بازگشت به بالا