حدیث اشک

اشعار فراق امام زمان عج

سوز اشک و ناله ام چاره درد و غم نشد

یک نفس از سوز من بین خیالت کم نشد

چاره ای بر زخم دل میکردم اما هیچکس

همچو یاد دلبرم بر زخم من مرهم نشد

بر تشنه محال است

بر تشنه محال است که آبی نفرستند

از کوثرشان جام شرابی نفرستند

بین دو حرم هروله کردیم… محال است

از چشمه ی زمزم می نابی نفرستند

نگاهت را مگیر آقا

نگاهت را مگیر آقا خدا را خوش نمی آید

گدایت را مکن رسوا خدا را خوش نمی آید

من مجنون و دیوانه گدای هر شبت هستم

بیا رّدم مکن لیلا خدا را خوش نمی آید

شهزاده علی اصغرعلیه السلام

از خدا آمده ام تا به خدا می جنگم

از بهشت آمده و  کرب و بلا می جنگم

در تنم ظرفیت اکبر لیلا شدن است

بی زره در صف مردان خدا می جنگم

خدا نوشت تو را

خدا نوشت تو را بر سر جهان باران

تویی حسین”ع”  امیر همه طمع کاران

طمع به عشق تو کردم اگر گنه کارم

تویی الهه ی عاصین این گنه کاران

زائرکرب بلا

وقتش رسیده نوکرتان جان فدا شود

یک روز نذر روضه خون خدا شود

وقتش رسیده حال و هوایی عوض کنم

این قلب کوچکم ز شما در عزا شود

جمعه …

تقویم هم دیگر تماشایی ندارد

وقتیکه جمعه , صبح زیبایی ندارد

حبس دعای من مرا درگیر من کرد

در این منیت ها خدا جایی ندارد

با حضور شیر حق

با حضور شیر حق خیبر سپر انداخته

دست خطی مرتضی بر روی  در انداخته

حیدر آمد, حیدر آمد, در میان معرکه

لرزه ای در قلب دشمن این خبر انداخته

یاامیرالمومنین علیه السلام

نرخ بازار طلا بی ارزش و بیهوده است…

ما ز ایوان طلا خرج و مخارج می بریم…

سیدصادق موسوی

شور شیرین

معجزاتی که از این عشق , تو و من دیدیم

آنچنان بود که حتی به شنیدن , دیدیم

اَشک , در دیده ی ما بود ولی خندیدیم

به خدا بی نمکِ فاطمه می گندیدیم

با حسین بن علی گشت عسل , سرکه ما

رو به دریای غمش رود شده برکه ما

مِی پرستی

در حریمت علم وعرفان هیچ نیست 

بی وِلایت, صوت قرآن هیچ نیست 

کعبه با نام تو معنا میشود 

در زمین غرق تماشا میشود 

سیب دو نیم فاطمه

او سفیر ِ نهضت ِ کرب و بلاست

پنجه های کوچکش مشکل گشاست

ناز او را عمه جانش می خرد

خنده ی او از حسین دل می برد

دکمه بازگشت به بالا