حسن لطفی

شعر شهادت حضرت زهرا(س)

رهایم که نمیسازد همین کابوس وتکرارش
همین خواب پریشان و شب و اندوه و آزارش

پدر ناگفته می داند من این را خواندم امشب از
نگاهِ سر به زیرِ او خجالت های بسیارش

شعر روضه حضرت زهرا(س)

امشب مدینه خوابِ راحت کرد مادر
اما تو را خیلی اذیت کرد مادر

همسایه هایت را دعا کردی و این شهر
هرشب فقط پشتِ تو غیبت کرد مادر

دوبیتی شهادت حضرت زهرا (س)

از داغِ محسن این شده حالم که همسرم

با دیدنم چو آینه مبهوت می شود

آن تخته ای که قسمت گهواره اش نشد

امشب برای فاطمه تابوت می شود

حسن لطفی

شعر شام غریبان حضرت زهرا (س)

اسماء بریز آب که قلبم مذاب شد
این مرد از خجالتِ این چهره آب شد
اسماء بریز آب که آتش گرفته ام
دیدی چگونه خانه من هم خراب شد

شعر شهادت حضرت زهرا (س)

« روضه عبدالله ابن الحسن علیه السلام »

هوایِ دخترکی را برادرش دارد
که خیره‌خیره نگاهی به مادرش دارد

شبیهِ طفلِ یتیمی که مادرش مُرده
نگاهِ ملتمسی بر برادرش دارد

شعر شهادت حضرت زهرا (س)

نگاهِ مُبهَمی امشب به آسمان داری
خدا به خیر کند نیتی نهان داری

چه دیده ای که شدی سیر از من و بابا
که قصدِ شعله کشیدن به باغمان داری

شعر روضه حضرت زهرا (س)

انگار که چشمانِ تو را خواب گرفته
کاشانه ی ما را غمِ سیلاب گرفته

نزدیکِ سه ماه است نخوابیده ای اما
حالا چه شده چشمِ تو را خواب گرفته؟

شعر روضه غسل حضرت زهرا (س)

می شویمت که آب شوم در عزایِ تو
یا خویش را بخاک سپارم بجای تو

قسمت نبود نیتِ گهواره ساختن
تابوت شد تمامیِ چوبش برایِ تو

شعر روضه حضرت زهرا(س)

همینکه درد زِ چشمِ تو خواب می گیرد
تمامِ جانِ مرا اضطراب می گیرد

بیا به همسرِ خود لحظه ای تبسم کن
دلم از اینهمه حالِ خراب می گیرد

شعر شهادت حضرت زهرا(س)

غم که آوار می شود اِی وای
درد بسیار می شود اِی وای
خواب دُشوار می شود اِی وای
سُرفه خونبار می شود اِی وای

شعر مرثیه حضرت زهرا (س)

« زبانحال امیرالمومنین (ع)»

دق مرگ می شوم زِ نفسهای آخرت
دق مرگ گردد آن که چنین کرد پرپرت

جان می دهی تمامی شب در برابرم

جان می کنم تمامیِ شب در برابرت

شعر روضه حضرت زهرا س

بی تو این شب, شبِ غم بار مرا می بیند

درد, این درد چه بسیار مرا می بیند

جز تو یک شهر دلِ آزار مرا می بیند

چشمت انگار که این بار مرا می بیند

دکمه بازگشت به بالا