دست را بر طناب میگیرد
بچه را از رباب میگیرد
دست و پا میزند علی اصغر
تیر دارد شتاب می گیرد
دست را بر طناب میگیرد
بچه را از رباب میگیرد
دست و پا میزند علی اصغر
تیر دارد شتاب می گیرد
امشب از دُرِ ناب باید گفت
از زلالیِ آب باید گفت
آسمان روشن است این شب ها
از حضورِ شهاب باید گفت
امشب نمی دانم چرا در پیچ و تابم
اشک دو چشمانم کند نقش بر آبم
می جوشم و می جوشم و لبریزم از اشک
چله نشینی پای خَم کرده شرابم
امشب دخیل گوشه گهواره هستم
کسی که از دو لبش کوثر آب مینوشید
کسیکه باده به نامش شراب مینوشید
کسیکه از قدمش سلسبیل سیراب است
کسیکه از دم قدسیش , نیل سیراب است
پسری آمده از طایفه ی دریاها…
پدرش سرور و سالار همه باباها
پسری آمده از جنس حسین بن علی
میوه ی قلب همه فاطمه ها , زهراها
دوباره عشق دوباره حکایتی دیگر
دوباره شور دوباره قیامتی دیگر
دوباره نغمه یِ داود می رسد امشب
دوباره زَمزَمه یِ رود می رسد امشب
بر دست پدر رفت تماشا بشود
مرحم به دل زخمی بابا بشود
هم مرتبه ی حضرت سقا بشود
شش ماهه ولی یکشبه آقا بشود
نمانده شیر برای رباب عزیز دلم
تو را به جان عزیزت بخواب عزیز دلم
تو رو به قبله ای از تشنگی و میگردد
برای تو جگر آب, آب عزیز دلم
تیر آمد و درست به حلقت فرو نشست
در سینه ام دومرتبه رازی مگو نشست
جایی که بوسه گاه من و مادر تو بود
باور نمی کنم پر تیر عدو نشست
دو قدم سمت خیام و دو قدم بر میگشت
پدری که نگران سمت حرم بر میگشت
پسرش را به روی دست تماشا میکرد
چاره ساز همه در سینه خدایا میکرد
خواب دیدم قد کشیدی خوش قد و بالا شدی
رفتی و آخر نشد که شاخ شمشادت کنم
آنقدر مادر برایت آرزو ها داشتم…
حرمله نگذاشت آخر تا که دادمادت کنم