رحمان نوازنی

شعر روایی انفاق گردنبند توسط حضرت زهرا (س)

نماز عصر و دل گرم مسجد و منبر
چه لحظه های خوشی بود نزد پیغمبر

در این میانه کسی درب آسمان را زد
صدا زدند از آن سو که سائلی آمد

روح آفتاب

ای روح آفتاب چرا پا نمی شوی
 بانوی بوتراب چرا پا نمی شوی
 
پهلوی من هم از خبر رفتنت شکست
 رکنم شده خراب چرا پا نمی شوی

واویلا

این نیزه ها که روی تنت قد کشیده اند
انگار تیغ روی محمد کشیده اند

تا اینکه خوب خوب جدایت کنند آه
هر گوشه هر طرف که نباید کشیده اند

دوباره محرم

دوباره محرم دوباره حسین
بخوان با چهل شب ستاره حسین

تفال زدم قطره قطره به اشک
جواب آمد از استخاره حسین

سلام آقای بی نشون

سلام غریب این روزای مکه
سلام آقای بی نشون دلم
سلام دلگرفته‌ی مدینه
غروب سرخ آسمون دلم

شعر روضه حضرت زینب (س)

و قبل از اینکه مرا هم از این سرا ببرید
کمک کنید مرا سمت کربلا ببرید
تمام قامت من را شکسته داغ حسین
کمک کنید مرا دست بر عصا ببرید

سمت نگاهش

همینکه سمت نگاهش به قتلگاه افتاد

دلش شکست و دوباره به آه آه افتاد

دوباره زلزله ای بین بارگاه افتاد

اگر غلط نکنم کوه صبر راه افتاد

آسمان نوشت علی

تا زمین قدم برداشت آسمان نوشت علی
آسمان که بر پا شد کهکشان نوشت علی

کهکشان که برپا شد یک جهان نوشت علی
این جهان که معنا شد بیکران نوشت علی

نشسته ام که کمیل نگاه تو باشم

اگر نگاه کنی پیش پای چشمانت

یتیم پُر شده در کوفه های چشمانت

مگر چه دیده ای از شهر کوفه ی من که

گرفته باز دوباره هوای چشمانت 

سائل نمک گیر خانهٔ کریمانم

از ستاره می گیرم  اذن احترامم را

می برم زیارت گاه شعر نا تمامم را

 عرش تا که می بیند مستیِ سلامم را

یک فرشته می پرسد اسم و رسم و نامم را

باز از عرش غزل های مرا آوردند

باز از عرش غزل های مرا آوردند

شیشه ناب عسلهای مرا آوردند

باز آغوش در آغوش دلم را بردند

طعم شیرین بغل های مرا آوردند

کوه نور

می رسید از قله های کوه نور

از بلندای تشرف در حضور

فرش استقبال راهش می شدند

هر چه جن و هر چه انس و هر چه حور

دکمه بازگشت به بالا