سحر ماه خدا روح دعا می آید
شافع بی بدلِ روز جزا می آید
سِرّ مستور امام الشهدا می آید
آن طبیب دل بیمار و گدا می آید
سحر ماه خدا روح دعا می آید
شافع بی بدلِ روز جزا می آید
سِرّ مستور امام الشهدا می آید
آن طبیب دل بیمار و گدا می آید
خبر رسید به دریا خدا گوهر داده
به شاخ و برگ ولا باز برگ و بر داده
به خانواده ی زهرا اگر پسر داده
دعای نیمه شب مادری ثمر داده
سیزده شب با تو بودم از سرِ شب, تا سحر
یاد تاریکیِ قبرم بودم هرشب تا سحر
دیدم آلوده تر از من بینِ خوبان تو نیست
ناله بر احوال خود کردم مرتب تا سحر
دارم به لب همچون رطب نام تو را ای مه جبین
بسکه ادب میر عرب داری تو از ام البنین
امشب رسیدم محضرت شاید تو را پیدا کنم
شاید کمی اذنم دهی با تو کمی نجوا کنم
چه زیباست اشک سحر داشتن
خدا را فقط در نظر داشتن
به سمت حرم بال و پر داشتن
هوای زیارت به سر داشتن
خوشا آن دلی که هوایی شود
ساقی بیا ز حیدر کراّر دم بزن
زآن غزوه ها که بود علمدار دم بزن
از آن شبی که جای نبی خفت هم بگو
از سنّ و سال خود و خدا گفت هم بگو
امشب از دُرِ ناب باید گفت
از زلالیِ آب باید گفت
آسمان روشن است این شب ها
از حضورِ شهاب باید گفت
دهم امامِ غریبی که جود کارش بود
زمین سامره امروز بی قرارش بود
اگرچه آخرِ عمری غریب و تنها شد
ولی دقایق آخر پسر کنارش بود
گوهر از بطن دریا تا هویدا می شود امشب
جمال ایزد منان تجلا می شود امشب
ملک در باغ رضوان است دست افشان, که از ره کِی
گل زهرای مرضیه شکوفا می شود امشب
چه قدر صحن شما با صفاست مادرجان
بهشت گوشه ی صحن شماست مادرجان
حضور سبز ملایک در این حرم جاری است
شمیم عطر تو بس جان فزاست مادرجان
فرماندهی از تو, همیشه کار از من
سرمایه از تو, گرمیِ بازار از من
خوبی همیشه از کریمان است آقا
بخشیدن از تو, توبه و اِقرار از من
با شهادت خورده پیوندی وقار شیعیان
تن به ذلت ها ندادن شد, شعار شیعیان
از حبیب و جوون و عابس, بارها آموختم
خون هرآنچه سرخ, بالاتر عیار شیعیان