هرکس گدایی میکند بر ساحت زهرا
باید بیاید قم بیاید خدمت زهرا
معصومه یعنی نور, یعنی عصمت زهرا
پیداست در صحن و سرایش جنّت زهرا
رضا دین پرور
گرچه من را میتوانی زود از سر وا کنی
تا سحر این پا و آن پا میکنم در وا کنی
آمدم دیگر بمانم پس مرا بیرون نکن
مشت خاک آورده ام که کیسه ی زر وا کنى
نگارمیرسد از ره بیار باده بیار
به دلحضور دراین بزم صاف و ساده بیار
هزارسجده برآن شاه پاک زاده بیار
هزاربوسه برآن ابروی گشاده بیار
خدا کند که در و تخته ای به هم بخورد
و یا جرقه ی عشق تو بر سرم بخورد
تویی که در همه دنیا زبانزدی آقا
غروب جمعه شد اما نیامدی آقا
آمدم تا به تن بی سر تو گریه کنم
بر تو جای پدر و مادر تو گریه کنم
خوب در خاطره ام یاد تو جا خوش کرده
آمدم بر نگه آخر تو گریه کنم
شکر خدا که گریه کن شاه عالمیم
درچشم خلق از کرم او مکرمیم
پایان نمیرسد غم ما بی عزای او
ما موج عشق از دل طوفان ماتمیم
تو بگو کرببلا تا که خدا از دهنت
بشنود بعد کند روزی هر سینه زنت
تو بگو کرببلا تا که به حق قرآن
وفدیناه شود مرثیه ی ذوالمننت
بپذیرید عرض تسلیتِ
سینه ها, دست ها, بدن ها را
بپذیرید سرسلامتی ِ
روضه خوان ها و سینه زن ها را
چقدر حرف که بی ربط آمده, تا… با…
برای آنکه شـود حـرف من مهیـا با…
دو چشم من به گمانم که آشنا هستید
یکی دو بار به نی دیده ام شما را با…
روضه برپاشده وباز به هم ریخته ام
اشک بسیار ز دوری حرم ریخته ام
آنقدر سینه زدم که بدنم خسته شده
پر چو فطرس به هواخواهی غم ریخته ام
خواب دیدم که گل روی تو پر پر می گـشت
و لبت بسکه ترک داشت ز خون تر می گشت
خواب دیدم نفس ِتـــــنگ کبوترها را
قفس دست شما را که پُر از پَـر می گشت
راهی شده به سمتی و شد لشکری به خـط
یک دست مشک دارد و دستــــی علم فقـط
او نذر کرده تا بشـــــــــکافد به هر چه شـد
دستش اگر رســـــــد به گلوی پر آب شــط