سامرا

فرزندِ علی

از سیره ات پیداست فرزندِ علی باشـــی
زندان به زندان بند در بندِ علــی باشـــی

جز زهر آبِ خوش نخواهی خورد در زندان
وقتی حســن باشی و فرزندِ علــی باشـــی

عشقِ

دوباره دفترِ شعرم پر از «حسن جان» است
به سرزمینِ غزلواره؛ واژه‌باران است

چه ریسه‌ای‌ست، که تسبیحِ نور، بافته‌اند
برای ذکرِ من امشب ستاره‌بندان است

یا حسن عسکری

عاشق و مبتلای عسکری ام
نوکر و جانفدای عسکری ام

در هوایش نفس نفس زده ام
از ازل در هوای عسکری ام

یا مظلوم

خودش تنها خبر از داغ های بیکرانش داشت
که مانند علی(ع) داغی در عمقِ استخوانش داشت

امان از کینهٔ دیرینه! میدانم که پیش از زهر
چه بغضی خفته در هر لقمه هایِ خشکِ نانش داشت

العجل

روزِ بی تو شبِ یلداست، سحر می خواهد
روزِ وصلت چه قَدَر خونِ جگر می خواهد؟
چشمِ ما خشک شد از بس به رهِ آمدنت
جمعه ها خیره به در مانده ، خبر می خواهد

آقای من

محاصره‌ست ولی جای هیچ دلهره نیست
که نور لَم‌ یَزَلی قابل محاصره نیست

تنش اگرچه به ظاهر اسیر سامره است
نسیم عطر حضورش اسیر سامره نیست

حسن جانم

ما بنده ایم گرم تمنای اهل بیت
در سینه ام نشسته رد پای اهل بیت
دل بسته ام به وعده ی فردای اهل بیت
بر پای سفره های حسن های اهل بیت

میوۀ دلِ هادی

به افتخار سلامی نشسته ام بنویسم
در انتظار کلامی نشسته ام بنویسم

دلم مُجلّیِ نورِ جمال حُسنِ حَسن شد
به یُمنِ پرتوِ نامی نشسته ام بنویسم

حضرت باران سامرا

ما مانده ایم و حسرت ایوان سامرا
جامانده ایم و دست به دامان سامرا

ما کسب آبرو ز غبار تو می کنیم
از ذره های خاک بیابان سامرا

شکر ایزد

شکر ایزد که دلبری داریم
دلبر بنده پروری داریم
دلربای مظفری داریم
در دل خویش ، گوهری داریم

حسن جانم

مست مست از می ناب حسن عسگری ام
تشنه از جام شراب حسن عسگری ام

بنویسید و بخوانید و نپرسید چرا
من آباد خراب حسن عسگری ام

نگاه لطف تو

نگاه لطف تو باعث شده گدا باشم
دخیل بسته به آن صحن باصفا باشم

چه چیز بهتر ازاینکه میان اینهمه درد
به درد عشق تو همواره مبتلا باشم

دکمه بازگشت به بالا