شعر امام حسین

سری ز نیزه زمین خورد

سریز نیزه زمین خورد بس که زخمی بود

سری که وا شده از هم ز ضربه های عمود

سریز نیزه زمین خورد, وای خواهر او

چگونهمی نگرد غلط خوردن سر او

مـانده برای شـیـعـیان

مـانده برای شـیـعـیان اینیادگــاری:

اشکِمُحرّم…شالِ مشکی…سوگواری

آیاتِعاشورا نرفت از یادِ تاریخ

تفسـیـرهایتمیکند آیـیـنه داری

چه فرقی میکند

مست یک پیمانه یا صدتا چه فرقی میکند

ذکر ارباب و دم عیسی چه فرقی میکند

روزه دارم ای کریم افطار مهمانم بکن

طعم لبهای تو با خرما چه فرقی میکند

یاربنا بخوان

گندم نخورده ایم که بی نان مان کنی
سیبی نچیده بنده ی شیطان مان کنی

روضه شروع شد

روضه شروع شد دل ما را بیاورید
سرمایه ام سلاح بکا را بیاورید

بگذارید گریه کنم

بگذارید کناربدنش گریه کنم
بگذارید به بی سرشدنش گریه کنم

چیزی نمانده است …

چیزی نمانده است , سبکبال تان کنند
چیزی نمانده است,که بد حال تان کنند

از سر زین

از سر زین به زمین شاه جهان چون افتاد
خیمه و عرش خدا کرد از این غم فریاد

غم تو

غم تو بر غم طفـل حسنت چسبیـــده
مُهر غـــمخانه سر انجمنت چــسبیده

بالحسین

آن خدایی که شما را به دو عالم بخشید
از زیادی گلت نیز به مریم بخشید

شب, شبِ اشک

شب, شبِ اشک و تماشاست اگربگذارند

شلحظه ها با تو چهزیباست اگر بگذارند

فکر یک لحظه بدونتو شدن کابوس است

با تو هر ثانیهرؤیاست اگر بگذارند

غیرت حیدر

ماندهبودم, غیرت حیدر به فریادم رسید

دروداعی تلخ, پیغمبر به فریادم رسید

طاقتمرا خواهش اکبر, در آن ظهر عطش

بردهبود از دست, انگشتر به فریادم رسید

دکمه بازگشت به بالا