اگر که از جلواتش نقاب بر می داشت
از آن حقیقت نوری حجاب بر می داشت
بدون شک همگان را پیمبری میکرد
اگر زمان هبوطش کتاب بر می داشت
شعر اهل بیت
از این که دختر شیر است و خواهر شیر است
بدیهی است بیانش شبیه شمشیر است
برای شیرزن عصر خود شدن کافی ست
همین که خون علی در رگش سرازیر است
کارم شده زِ دوری تو سوختن، بیا
بَر خَرمنِ شکسته دل آتش مَزن، بیا
یعقوب هم به گریه ی من گریه اش گرفت
کنعان به گِل نشست، عزیزِ وطن بیا
بند دل امام زمانی گسسته بود
خون در نگاه نافذ ماهی خجسته بود
افتاد در حوالی مشکش نفس زنان
از دست نامروتی آب خسته بود
همینکه درد زِ چشمِ تو خواب میگیرد
تمامِ جانِ مرا اضطراب میگیرد
بیا به همسرِ خود لحظهای تبسم کُن
دلم از اینهمه حالِ خراب میگیرد
حق ملاک عشق را با عشق تو سنجیده است
شاهکار دست خود در خلقت تو دیده است
ذکر « لا احصی ثنائُک » گوشه ای از وصف تو
پایِ مدحت دست هر صاحب قلم لرزیده است
نام تو را نوشتم و پشت جهان شکست
آهسته از غم تو زمین و زمان شکست
پرسید آسمان چه نوشتی که اینچنین…
گفتم که فاطمه، کمر آسمان شکست
با سوزِ مادرانه فقط گریه می کنی
هر شب به یک بهانه فقط گریه می کنی
یک شب زِ دردِ سینه فقط آه می کِشی
یک شب زِ دردِ شانه فقط گریه می کنی
با خود تصور کن که حیدر خانه باشد
زهرای هجده ساله هم در خانه باشد
غم را بیاور در دو سوی روضه ، بگذار
این سر اگر کوچه است آن سر خانه باشد
معجزات چشم زهرا عرش اعظم ساخته
هاجر و آسیه حوا و مریم ساخته
از ازل بیت الاحرام کعبه ، بیت الفاطمه است
کعبه را تسبیح زهرا قرص و محکم ساخته
ز صبح ازل شرح غم فاطمه ست
کسی که ندارد عدم فاطمه ست
خدا را فقط یک قسم کافی است
به حق علی، ان قسم فاطمه ست
حرف از وصیت است!؟ چرا خوب می شوی
چشم و چراغ خانه ی ما خوب می شوی
نبضت اگر چه فاطمه جان کُند می زند!
جدی نگیر بغض مرا، خوب می شوی