گـُل بریزید فاطمه شاد است
آسـمان ماتِ مـاه داماد است
رویِ لبهایِ عرشِ حق لبخند
صلـواتِ نَبـی بر این پیـوند
گـُل بریزید فاطمه شاد است
آسـمان ماتِ مـاه داماد است
رویِ لبهایِ عرشِ حق لبخند
صلـواتِ نَبـی بر این پیـوند
درود!طلعت خورشید روزگار علی
سلام مادر آب و سلام یار علی
کسی که گفته نیاید بهار با یک گل
خبر نداشته اصلاً ز نو بهار علی
وقتی که فاطمه به تو لبخند می زند
قلبت فقط به لطف خداوند می زند
لب وا کند و با غزل مهربانی اش
طعنه عسل به نیشکر و قند می زند
یک مرد وزن مکمل هم در کنار هم
آیینه وار هـر دو یشان بی قرار هم
مـعنای اصـلی لغت خانـواده انـــد
مست نگاه یک دلی و می گسار هم
در آسمان مدینه ستاره باران بود
ستاره بود و همه کوچه ها چراغان بود
خدا دو نور خودش را رسانده بود بهم
عجیب نیست اگر شهر نور افشان بود
سیاهی رفت چشمانت٬ زبانم از سخن افتاد
شنیدم مقتلت شد خانه٬ اشک از چشم من افتاد
نگاهش فتنه در سر داشت یارِ خانه ات تا گفت:
برایت آب آوردم؛ بنوشش! از دهن افتاد!
به لطف خــدایِ جوادالائــمّه
گدایم , گـــدایِ جوادالائــمّه
غریبم نخوانید یاایّهاالنّاس
شدم آشنایِ جوادالائــمّه
آه ای اسیرِ روضهیِ سربسته کیستی
مردِ غریبِ حجرهیِ دربسته کیستی
این حجره هم به ناتوانی تو گریه میکند
پیری بر این جوانیِ تو گریه میکند
افتاده, بیش از آنکه برخیزد ز جایش
محتاج دلجویی است,دلسوزی برایش
در راه افتاده امیدی دارد اما
در چاه افتاده نمی آید صدایش
از من گرفته همسر من خورد و خواب را
زهر جفا ز جان و دلم برده تاب را
وای از عناد دختر مأمون که از جفا
مسموم کرد زاده خیر المآب را
تشنگى از نگاهتان پیداست
جگرت بى شکیب مى سوزد
جگر پاره پاره ات پیشِ
عده اى نانجیب مى سوزد
نشسته اند ملائک بر روی بام جواد
پیمبران همگی بنده و غلام جواد
شدم جواد پس از این به احترام جواد
که بهتر از همه نام هاست نام جواد