شعر اهل بیت

بارالها

بارالها اجلم را تو به تاخیرانداز

چند روزیست دلم تنگ محرم شده است

شاعر؟؟؟

محرم

کم کم سیاهی علمت دیده می شود

آثارخیمه های غمت دیده می شود

افتاده سینه ام به تپش های انتظار

از روی تل دل؛ حرمت دیده می شود

شاعر؟؟؟

اجل

ای اجل یک چند روزی دور ما را خط بکش

وعده ما عصر عاشورا کنار قتلگاه

شاعر؟؟؟

خدا خیرتان دهد

سینی بدست بود و سر کوچه دیدمش

با پرچمی که روی نگاهم کشیدمش

“آقا کمک کنید, خدا خیرتان دهد”

او دم گرفته بود .. وَ من می شنیدمش

پا به پای محرم…

لباس مشکی ما را به دستمان بدهید

به ما حسینیه ی گریه را نشان بدهید

مرا که راهی بزم عزای اربابم

برای زود رسیدن کمی توان بدهید

لباس مشکی

یادتان باشد لباس مشکیم را تا کنید
گوشه ای از قبر من این جامه را هم جا کنید

کاش من در شام تاسوعا بمیرم تا شما
خرجیم را نذر خرج ظهر عاشورا کنید

دکمه بازگشت به بالا