شعر تاسوعا

آقای من

ای کاش یک ثانیه با ما همنشین باشی
سخت است عمری این چنین تنهاترین باشی

خاک “دلم” تسخیرِ بیگانه نخواهد شد
ای دوست!وقتی صاحب این سرزمین باشی

سقای دشت کربلا

آمده تا علقمه اما تنش نا هم نداشت
نه علمداری نه یاری بلکه سقا هم نداشت

روبرو با صحنه ای شد که شکست از او کمر
بعد از این دیگر حرم خوش قد و بالا هم نداشت

عباس من

صدایت را شنیدم‌ گریه کردم
بسوی تو دویدم گریه کردم
تمام‌ پیکرت تیر سه پر بود
تنت را تا که دیدم گریه کردم

امید علقمه

پاره به پاره رویِ زمین قرصِ ماه ریخت
تا علقمه رسید ولی بینِ راه ریخت

پا می‌شود دوباره زمین میخورَد حسین
دستِ خودش نبود که بی تکیه‌گاه ریخت

آب آور

آب آور را زدند

ناله‌ای پیچید در خیمه که لشکر را زدند

در میانِ نخل‌ها

دستها تا شد قلم گفتند حیدر را زدند

کفیل الزینب

از تماشای رُخ ماه تو شد مهتاب مست
از طلوع چهره ات ، هنگام مَد شد آب مست

پشت هر پلک تو یک میخانه پنهان است…اگر
چشمهایت هست در بیداری و در خواب مست

عموی رقیه

همین که بر سر نی آمدی به سوی رقیه
شده ست با تو برآورده آرزوی رقیه

دلیل اصلی آن ای عمو نبودن آب است
گرفته است اگر رنگ خون وضوی رقیه

مهریه ی مادر

برای لشکر دشمن شدی شراب ای آب
چرا به چشمِ حرم می‌شوی سراب ای آب ؟!

میان موجِ تو عکسی‌ست، از کویر و عطش
چقدر، تشنه کشیدی میان قاب ای آب

پلک سقا

این چه ماهی ست زِ خون صورت او پوشیدَه ست؟
این چه نخلی ست به صحرای عطش خشکیدَه ست؟

این چه سروی ست تبر خورده, شکسته ساقه ش؟
این چه یاسی ست که عطرش همه جا پیچیدَه ست؟

امان‌نامه

سهم من از زندگی چیزی به غیر از غم نشد
هیچکس غیر از برادرهام غمخوارم نشد

بعد تو عباس, زینب ماند و این نامحرمان
بعد تو دیگر برایم هیچکس محرم نشد

چه آمد به سرت

گر نشد مشک ولی ماند امید دگرم
ببرم آب دراین کاسه چشمان ترم..
..هم شکستند همین کاسه و هم کاسه سرم
تا هوایی به سر از آب مبادا ببرم

شعر روضه حضرت عباس (ع)

دشمن چو دید جلوه آقایی تو را

چشمش گرفت جان  اهورایی تو را

فکرت مدام پیش رباب است و اصغرش

داغی نشانده اند دل دریایی تو را

دکمه بازگشت به بالا