شعر حضرت زهرا س

امروز روضه

امروز روضه از در و دیوار جاری است

دنیا شبیه مجلس یک سوگواری است

نشنیده اش بگیر,ولی بی دلیل نیست

کار زن جوانی اگر گریه زاری است 

مادر طیّبات

السلام ای طلیعه ی انوار

مادر طیّبات و پاکی ها

اعتبار قنوت اهل زمین!

آسمانی ترین خاکی ها

افتاده

افتاده شانه باز هم از دست لاغرت

شرمنده ای دوباره ز گیسوی دخترت

در گوشه ای نشسته فقط آه میکشد

مادر , ز دست می رود آخر کبوترت

آه شرر

از سینه دگر آه شرر بار نکش

برخیز ولی منت دیوار نکش

من شانه نخواستم به جان بابا

از دست شکسته این قدر کار نکش

ابریست کوچه کوچه

ابریست کوچه کوچه, دل من , خدا کند

نم نم, غزل ببارد و توفان به پا کند 

حسّی غریب در قلَمَم بغض کرده است

چیزی نمانده پشت غزل را دوتا کند 

عید امسال

عیدامسال پر از بوی گل یاس شده است

وپر از خاطره ی گندم و دستاس شده است

همهی دشت گواهند که با بوی بهار

عطریک خانه ی آتش زده احساس شده است

شب خوشه چین

شب خوشه چین چشم تو و آشنای تو
ای رایت سپیده دمان چشم های تو

چشم خیسم

چشم خیسم به تماشای دری سوخته شد
آن زمانی که به پشتش سپری سوخته شد

آه زینب جان

آهزینب جان در آغوشش کمی آهسته تر …

برتن مادر نشانی هست از آغوش ِدر!

آنقدَر از خارها بر برگ گل رد مانده که 

بوسهی باران ندارد روی بهـبودی اثـر

دکمه بازگشت به بالا