وسط حجره کسی تشنه ی آب است هنوز
دل هر ذره از این داغ کباب است هنوز
دادن آب به آن تشنه ثواب است هنوز
حال ما از غم این روضه خراب است هنوز
وسط حجره کسی تشنه ی آب است هنوز
دل هر ذره از این داغ کباب است هنوز
دادن آب به آن تشنه ثواب است هنوز
حال ما از غم این روضه خراب است هنوز
ای ز روی تو روی حق پیدا
آفتاب قدیمی دنیا
ای که دریاست پیش تو قطره
ای نمی از کرامتت دریا
بر شعله ی جگر, نم باران می آورند
باران نبود, دیده ی گریان می آورند
با هلهله کنار حرم دف نمی زنند
در پیش محتضر به خدا کف نمی زنند
پیکرت از تیر و از سرنیزه مالامال نیست
خنجری دیگر برایت در پر یک شال نیست
گرچه روی پشت بام و زیر خورشیدی, ولی
جسم تو دیگر خدارا شکر در گودال نیست
سر را زِ خاکِ حُجره اگر بَر نداشتی
تو رو به قبله بودی و خواهر نداشتی
خواهر نداشتی که اگر بود میشکست
وقتی که بال میزدی و پَر نداشتی
تو جوادی , همه ی خلق گدایان تواند
بسکه آوازه ی تو در همه جا پیچیده
پر شده کیسه ی ما قبلِ گدایی کردن
گوشهای تو تقاضای گدا نشنیده
هرچه جوان از دست و پا افتاده باشد
زشت است پیش چشمها افتاده باشد
ای کاش با افتادنش طشتی نکوبند
روی زمین بی سر صدا افتاده باشد
بی مهری اش کاشانه را دلگیر کرده
غم را میان سینه ام تکثیر کرده
غربت میان شهر, جای خود بماند
غربت در این خانه دلم را پیر کرده
برخیز ای جوان سر خود بر زمین مکش
تو زخم دیده ای پر خود بر زمین مکش
ای مادری تر از همه کم دست و پا بزن
پهلو شبیه مادر خود بر زمین مکش
شد عطش غالب و از تو جگری باقی نیست
بدنت آب شد از تو اثری باقی نیست
هی نفس می زدی و تشنه زمین می خوردی
از تو ای جان رضا, بال و پری باقی نیست
بردار از خاک کف حجره سرت را
از بی کسی کمترصدا کن مادرت را
اینجا جواب ناله هایت نیشخند است
اصلاً نمی فهمند چشمان ترت را
دشمنانت یک طرف, آن آشنا از یک طرف
بی وفایی یک طرف, زهر جفا از یک طرف
کل عالم خون بگرید در عزای تو کم است
ارضیان از یک طرف, اهل سما از یک طرف