خدای آینه از جنس دلبری بودی
صفای عطر بهشتِ معطری بودی
توپیش ازآن که خدا فکر خلقتی باشد
در آسمانِ وجود اهل سروری بودی
خدای آینه از جنس دلبری بودی
صفای عطر بهشتِ معطری بودی
توپیش ازآن که خدا فکر خلقتی باشد
در آسمانِ وجود اهل سروری بودی
سَرو رفتم از کنارت … قد کمان برگشتهام
سبز رفتم مثل یک برگِ خزان برگشتهام
سوختم بی سایهی تو زیرِ نور آفتاب
باز , حالا زیر چترِ سایبان برگشتهام
حق است اگر از کاروان ها جا بماند
آن دل که در پیچ و خم دنیا بماند
آنکس که همرنگ جماعت نیست آری
باید تمام عمر را رسوا بماند
آمدم! زانو زدم گریان٬ کنار پیکرت
تازه شد داغ بلایایی که آمد بر سرت
ردّی از خون تو بر خاک و هنوز افتاده است؛
نیزه هایی سرشکسته…سنگ ها…دور و برت
پیری زمین گیرم, صبوری ناخوش احوال
حس می کنم افتاده ام از شیبِ گودال
یادم نرفته ذوالجناح بی سوارت
یادم نرفته دختران بی قرارت
یک اربعین جای تو خالی در کنارم
هر لحظه بهر دیدنت چشم انتظارم
ترسم از این باشد نبینم کربلا را
هر لحظه آید بر مشامم بوی یارم
دارد نسیم می وزد این بوی کربلاست
چشم و دلم در آرزوی روی کربلاست
برگشتم از سفر؛سفر رنج و داغ ودرد
پر شد تمام سینه ام از ناله های سرد
هر قطره روان به سوی دریا شده است
راهی حرم به اذن مولا شده است
دیوانه شدم , بیا ببین معجزه را…
دنیا همه در کرببلا جا شده است
محمد حسین رحیمیان
هر کسی با هر عقیده هر کسی با هر مرام
راه افتاده برای خاکبوسی امام
آمدند از شیعه و سنی و نصرانی و گبر
پا به پای اربعینی ها به قصد یک سلام
بعد تو از آه من ز سر زندگی گذشت
چل روز میشود که به آوارگی گذشت
چل روز میشود که اسیرم , اسیر تو
عمرم مدام در پی دلداگی گذشت
یک اربعین مشتاق دیدارم می آیم
ای سایه ی سر ! ای کس و کارم ! می آیم
با جان و دل غم را خریدارم می آیم
باعزت و با آبرو دارم می آیم
ای آسمان به زیرِ قـَدمهایتان علی
نانی بده که آمـده مهمانتان علی
زائر شدیم تا که تماشایتان کنیم
خیره شده بهشت به اِیوانتان علی