شعر روضه

پرچم روضه

در کوچه تو پرچم روضه به سرم خورد
یک کاسه پر خون غمت را جگرم خورد

با ذکر شما تا به خدا اوج گرفتم
در موقع توبه پر فطرس به پرم خورد

عمه پناه من شد

از کینه ها گرفت کسی استخاره را
آتش کشید معجر و گوشه-کناره را

می سوخت تار و‌ پودِ تنم٬ تا که عده ای
بردند از تو پیرهنِ پاره پاره را

من الذی ایتمنی

عجز اگر آید به دیدارم جوابش می‌کنم
کاخ اگر کوه احد باشد خرابش می‌کنم

پرده های قصر افتاد از طنین ناله ام
کفر اگر در پرده باشد بی‌نقابش می‌کنم

نقش غربت

روى دیوارِ خرابه نقش غربت مى کنم
ناخوشى هارا عزیزم!با تو قسمت مى کنم

نه غذایى و نه آبى و نه حتى جاى خواب
اینچنین هستم ولى بابا قناعت مى کنم

من قامتم خمیده شده

از ضعفِ دست بسته و پای شکسته ام
کنج خرابه پیش ملائک نشسته ام

دیگر توان نمانده برایم که پا شوم
جان میدهم اگر که ز عمه جدا شوم

آمدی با سر

آمدی با سر آمدی… چه کنم؟!
بین تشت زر آمدی چه کنم؟!

هر دو دستم شکسته اما تو
با دو چشم تر آمدی؟! چه کنم؟!

ابتا یا حسین

پوشیه نیست سرو روم شدیداً زخم است
خسته ام بال پرستوم شدیداً زخم است

خوبی معجرم این بود که مویم نکشند
نزنی دست به گیسوم شدیدا زخم است

ولدی علی

زخم های جـگرم بیشتر از پیکر تو
این بلا بر سر من آمده یا بر سرِ تو

نا امید آمدم و هِیْ به خودم می گویم
نخوری غصه که این نیست علی اکبر تو

صاحب کرب و بلا

شده این جمله جوابِ چه خبر کرب و بلا ؟!
“صاحب کرب و بلا آمده در کرب و بلا”
از مدینه سفر عشق , شد آغاز … ولی
آمده حکم , که پایان سفر کرب و بلا

دو سرباز

 

خالی از عشق هرچه غیر از دوست
دست در دست مادر آمده اند
این دوسرباز , این دو شیر ژیان
پا که هیچ است , با سر آمده اند

نوحوا علی الحسین

تا که نشست بر سر دیـوار پرچـمت
سایه فکنـد بـر دل عشـــاق مـاتمت

آمد ندا ز عرش که: “نوحوا علی الحسین”
مقتـل نـزول کرد در آیـات مریمت

نام تو می برم خدا را شکر
سائل این درم خدا را شکر
در حریم تو مادرت زهرا
داده بال و پرم خدا را شکر

دکمه بازگشت به بالا