غالباً آن گذری که خطرش بیشتر است
می شود قسمت آنکه جگرش بیشتر است
ارزش عبد در افتادن در سجاده است
سنگ فرش حرم دوست زرش بیشتر است
غالباً آن گذری که خطرش بیشتر است
می شود قسمت آنکه جگرش بیشتر است
ارزش عبد در افتادن در سجاده است
سنگ فرش حرم دوست زرش بیشتر است
دارم به خاطر ِ حَرَمَت گریه می کنم
از شوق ِ سفره یِ کرمت گریه می کنم
در روضه هایِ مُحترمت گریه می کنم
وقتی برای درد و غمت گریه می کنم
تو بوده ای ز روز ازل از کریم ها
مهمان سفره ات شده ایم از قدیم ها
امشب بکش تودست نوازش براین سرم
در انتظار لطف تو هستند یتیم ها
به یمن مِهر تو شد از سراب, آب درست
بدون مِهر تو از آب شد سراب درست
نگاه کردن تو خلقت است تکویناً
نگاه کردی و شد ماه… آفتاب… درست
همینکه سمت نگاهش به قتلگاه افتاد
دلش شکست و دوباره به آه آه افتاد
دوباره زلزله ای بین بارگاه افتاد
اگر غلط نکنم کوه صبر راه افتاد
عجیب نیست اگر روی نیزه سر بالاست
جواب مرد به ذلت جواب سر بالاست
سری به نیزه دو لب آیه های شیرین خواند
از آن به بعد دگر قند نیشکر بالاست
هرچند بی تودیدم , دوران پیریم را
ازیاد بردماما , باتو اسیریم را
چشمی که خون گرفته مژگان خاکی اشرا
واکن که سیربینی,سیمای پیریم را
دلــم بــهـــانـــه روی تــو را گـرفــتـــه بـیــا
بـس اسـت دوریِ مــان ای پــدر بـیــا دیگــر
رقـیــه دخـتـــر نــازت مـگـــر نــبـــودم مــن
دلــم گــرفــت مــرا هـــم بــبـــر بـیــا دیگــر
خوش قد و قامتم بروی خاکها چرا؟
خوردی زمین قبول ولی دست و پا چرا؟
حالا که آمدم دو لبت وا نمیکنی؟
ساکت شدی نگاه به بابا نمیکنی؟
کربلا قحط آب نشد که شد
جگر تو کباب نشد که شد
زیر کوهی ز تیغ و نیزه و تیر
حال و روزت خراب نشد که شد
دارد شکستگّیِ سرت خوب میشود
کمکم تمام بالِ و پرت خوب میشود
بعد از چهل سحر که فقط گریه کردهای
درد وصالِ هر سحرت خوب میشود
هرگز ز یاد من نرود آن جفای شمر
بر روی پیکرت همه بودند,سوای شمر
آن خنجری که بود به روی گلوی تو…
انقدر که کند بود درآمد صدای شمر