غریب و خسته ای جان می دهد به گودی گودال
و خواهری که به سر میزند به گودی گودال
چه ازدحام عظیمی گرفته دور و برش را
چه محشری که به پا میشود به گودی گودال
غریب و خسته ای جان می دهد به گودی گودال
و خواهری که به سر میزند به گودی گودال
چه ازدحام عظیمی گرفته دور و برش را
چه محشری که به پا میشود به گودی گودال
داری عقیله -خواهر من- گریه می کنی؟
آیینهٔ برابر من گریه می کنی
از لا به لای خیمه دلم تا مدینه رفت
خیلی شبیه مادر من گریه می کنی
از بس که پا به روی دهانت رها شده
بنگر که پشت خواهرت از غصه تا شده
بر روی صورتت چقدر چکمه می دود
در قتلگاه جشن و سروری به پا شده
همه ی قافیه با شمر به هم می ریزد
بدنت را به خدا شمر به هم می ریزد
خواهرت پیش تو صد بار زمین می افتد
وسط معرکه تا شمر به هم می ریزد
خواب دیدم که گل روی تو پر پر می گـشت
و لبت بسکه ترک داشت ز خون تر می گشت
خواب دیدم نفس ِتـــــنگ کبوترها را
قفس دست شما را که پُر از پَـر می گشت
از خیمه همه اهل حرم را بردند
از پیش نگاهم جگرم را بردند
بستند تمام یاسها را به طناب
در بنداسارت پسرم را بردند
همه اصحاب بال و پر دادند
کربلا راز خون ثمر دادند
بسکه دلداه ات شده بودند
در رهت عاشقانه سر دادند
من به روی تل,برادر بر زمین
آن گل خونی پرپر بر زمین
کار خود کردند آخر کوفیان
پیکرش زخمی شد آخر بر زمین
این تیغ ها نظام تنت را به هم زدند
تر کیب صورت و بدنت به هم زدند
تیزی نیزه های پر از خشم شامیان
تصویر کهنه پیرهنت را به هم زدند
دیدم به روی نیزه ها بال و پرت را
دیدم به صحرا اربا اربا پیکرت را
دیدم به سرعت آمدند و دوره کردند
دیدم گرفتند اشقیا دور و برت را
بس کن حسین سربه سر نیزه ها مکن
بس کن حسین مادرمان را صدا مکن
بس کن حسین هستی من سایه ی سرم
بس کن حسین جان من و جان مادرم
گفتم اگر سرت نبود پیکر تو هست
مادر اگر که نیست ولی خواهر تو هست
اما چه پیکری که چه راحت بلند شد
دیدم که عضوهات به یک نقطه بند شد