شعر روضه

عالمی گریان

عالمی گریان صبح و شام تو
جان من قربان صبح و شام تو

من کویرم تشنه ی یک قطره از
بارش باران صبح و شام تو

صبح طلوعت

دلگیرم از تمامی دنیا شتاب کن
مجنونم و به خاطر لیلا شتاب کن

وقتش رسیده صبح طلوعت فرا رسد
پایان بده بر این شب یلدا شتاب کن

پرت را پس گرفتم

ای صید پر کنده پرت را پس گرفتم
هم‌سنگر من سنگرت را پس گرفتم

خیلی برای پرچمت سختی کشیدم
تا بیرق آب‌آورت را پس گرفتم

یا ولی الله

از بس گناهِ روز, مرا خار می‌کند
شب دورم از نگاهِ تو ای یار می‌کند

چشمِ بخواب رفته و آلودهٔ مرا
کِی در سحر, صدای تو بیدار می‌کند

چقدر صبر

از بس مسیر آمدنت را مرور کرد
قلبم گلایه از من و چشمی صبور کرد

سینه به سینه نقل شده جمعه می رسی
باید چقدر صبر برای ظهور کرد

کل شیءٍ هالک الّا وجهه

خواستم جانم زره باشد برایت… دیر شد
حلقه‌های زخم از پا تا سرت زنجیر شد

منعکس شد رنگ خونت در غروب آفتاب
قلب مجروح تو هم خورشید این تصویر شد

تو روی نیزه

زلف تو روی نیزه به دستان باد بود
دور و بر عقیله حرامی زیاد بود

آتش گرفت پیش نگاه تو خیمه ها
شعله به شعله چشم تو شرح معاد بود

گرفتار شبم

وسط روز گرفتار شبم باور کن
بازهم شعله کشیده غضبم باور کن

اولین بار شلوغی گذر را دیدم
چه شلوغی بدی!در عجبم باور کن

بگو حسین

وقت وداع فصل بهاران بگو حسین
در لحظه های بارش باران بگو حسین

هرجا دلت گرفت کمی محتشم بخوان
هی در میان گریه بگو جان, بگو حسین

گریه در عزای تو خیر العمل

ای گریه در عزای تو خیر العمل حسین
ای شور عشق دائمی و لم یزل حسین

با گفتن حسین حسین از تولدم
پر شد پیاله ی دهنم از عسل حسین

دخترِ فاطمه

دخترِ فاطمه ! بازار! خدارحم کند

چادرِ پاره و انظار خدا رحم کند

ما که از کوچه فقط خاطره بد داریم

شود این حادثه تکرار خدارحم کند

میکند گریه هنوزم

کاش از این کوی و گذر زود گذر میکردیم
یا که میشد گذر از سمت دگر میکردیم

شده انگشت نما زینب و میشد ایکاش
تا که از عمه ی خود دفع خطر میکردیم

دکمه بازگشت به بالا