شعر روضه

آب بابا

از زمانی که نوشتم آب بابا را درست
خلق شد یک روضه ی کوتاه ؛عاشورا درست

با پدر مادر به هیئت رفتم و از آن زمان
نقطه ی وصل من و تو گشت در آنجا درست

حسین من

خاک نه بلکه زر بلند کنم
کف پایت اگر بلند کنم
شب اگر از محل ما گذری
تا سحر محتضر بلند کنم

آقای من

نگاه تو که به یک غمزه میبرد دل ها
کشیده خط جنون بر کتاب عاقل ها
»غلام نرگس مست تو تاجدارانند «
رسیده است به چشمت حکومت دل ها

بابای من

خواب بودم یه خُرده بد بیدار شدم
یکی داشت نعره میزد بیدار شدم
رو سرم دس میکشیدی پا بشم..
بعد تو هی با لگد بیدار شدم

ثاراللهی‌ام

خیر را مِن‌باب نابودی شر آورده‌ام
خاندانم را به امداد بشر آورده‌ام

با بروز آشکار وجه ثاراللهی‌ام
کربلا را از دل تاریخ در آورده ام

واویلا…

شبیه مادرم دیگه نمیشه هیچکس اما تو
نشون دادی به بابات جلوه‌ی اُمّ‌ابیهاتو

صدام‌ کردی و آخرسر ، کنارت اومدم با سر
میبینی کار دنیامو، میبینی کار دنیاتو

سه ساله ارباب

گفتم به دل وقتش شده دل‌دل ندارد
دنیای من دور از پدر حاصل ندارد

با گریه ام بدخواب کردم دشمنت را
یک نیمه‌جان که ترسی از قاتل ندارد

عزیزم حسین(ع)

سِیرِ آنان که دلبرند کنم
او لآخر تو را پسند کنم
در کمندِ ت وام که جبرانِ
اینکه یاران تو ک ماند کنم

جانم حسین(ع)

بیا و مرحمتی باز بر غلامت کن
مرا اسیر خودت تا خود قیامت کن
به امتحان نداده نگیر خرده به من
بگو بمیر نمردم سپس ملامت کن

عزیزم حسین(ع)

من ازموج دریای غم آمدم
من از چشم های ترم آمدم

من از سرزمین درون خودم
من از نیستی از عدم آمدم

نان حلال

سر پیش جز تو خم نکنم، بنده زاد ه ام
تا پای جان به پای غمت ایستاد ه ام
کتمان نمیکنم همه جا جار میزنم
با افتخار نوکر این خانواده ام

اگر لب تشنه ی آب بقایی همره ما شو
دلت را کربلا کن، دشت تربت شو، معلی شو
منیت حاصلش فقراست میخواهی غنی باشی
بیا بین گدایانش، بیا همسفره ی ما شو

دکمه بازگشت به بالا