شعر شهادت ابن الحسین

گل پرپر

چون تو ای لاله در این دشت گلی پرپر نیست

 واز این پیر جوانمرده کمانی تر نیست

دست و پایی نفسی نیمه نگاهی اهی

غیر خونابه مگر ناله در این حنجر نیست

یک قطره آب

این طفل که لب تشنه ی یک قطره آب است
یک قطره از اشکش چو فیض صد شراب است

کرب و بلا حالا دو تا خورشید دارد
بر روی دست آفتابی آفتاب است

قدِ رَسایِ تو به هم ریخته است

خنده و هلهله بر چشمِ تَرم رَحم نکرد

به غریبیِ من و اشکِ حرم رَحم نکرد

هیچ کس حُرمتِ این مویِ سفیدم نگرفت

نفسی بر من و سوزِ جگرم رَحم نکرد

آب فرات

سپاه را چقدر سیر کرد آب فرات

چه زود این همه تغییر کرد آب فرات

 

چه کرد با جگر تشنه ها نمی دانم

رُباب را که زمین گیر کرد آب فرات

یوسف خانواده ی زهرا

نگران بودم و پریشان حال

ناگهان شیهه ی عقاب آمد

متوجه شدم که لشگر کفر

به سراغ تو با شتاب آمد

وقتی سنان آمد

وقتی سنان آمد و پیشت مکان گرفت

یکباره روزگار حرم را خزان گرفت

تو دست و پا زدی و حرام زاده جان گرفت

با نیزه اش دهان و لبت را نشان گرفت

 فرشید یار محمدی

 

بچه ها دیگه بابا تنها شده

هر کسی گوشش به حرفای منه

دیگه از تشنگی فریاد نزنه

هر چی یار داشته بابا فدا شده

بچه ها دیگه بابا تنها شده

فرزند حسین بن علی

فرزند حسین بن علی, تاب نداشت

در فکر عطش بود و علی خواب نداشت

از هرم عطش, لبان اصغر می سوخت

رنگی به رخش, نوگل ارباب نداشت

حلقه بر در

درب این میخانه را با عشق اکبر میزنم

سرخوش از جام نگاهش حلقه بر در میزنم


از خم گیسوی او دل تا ابد پا بست شد

خنده ی نادیده اش را دید و یکسر مست شد

باب الحوائج علی اصغر(ع)

پره قنداق علی اصغر تو بال من است

زان سبب فطرس پرسوخته دنبال من است

اشک می بارم و این بیت زبانحال من است

سر من مال تو و ابروی تو مال من است

ای شه کرب و بلا پس بده اموال مرا

نوکر اصغرت هستم ببین حال مرا

رضا قربانی

لالا گلم …

طفل نخورده آب کمی در حرم بخواب

لالا گلم , عزیز دلم , اصغرم بخواب

شرمنده ام که شیر ندارم …به سینه ام

ناخن مکش تو خاک مکن بر سرم بخواب

همان غریب که از هر غریب تنهاتر

همان غریب که از هر غریب تنهاتر

به روی دست خودش برده بود بالاتر

دمی به سمت حرم زد , دمی به لشکریان

کسی که بود از عیسی دمش مسیحاتر

دکمه بازگشت به بالا