تق تق تق صدای در آمد
و زمین لرزه ای دگر آمد
تا شنیدم صدای نحسش را
متوجه شدم عمر امد
تق تق تق صدای در آمد
و زمین لرزه ای دگر آمد
تا شنیدم صدای نحسش را
متوجه شدم عمر امد
زهرا تو قرار بود یارم باشی
هر لحظه ی زندگی کنارم باشی
حیدر وسط معرکه تنهامانده
برخیز که باز ذوالفقارم باشی
فکری برای خانه ی درد و مَلال کن
زانو بغل نگیر و بتولت حلال کن
از این به بعدتازه غمت میشود شروع
غسل شبانه ی بدنم را خیال کن
شبیه شمع چکیدن به تو نمی آید
و مرگ را طلبیدن به تو نمی آید
خودت بگو که مگر چندسال داری تو
جوانِ شهر, خمیدن به تو نمی آید
مرو ای بانوی تب دار دلت می آید؟
من و تنهایی و تکرار دلت می آید؟
تو فقط سعی نمودی که مسافر باشی
حیدر و این همه اصرار دلت می آید؟
این روزها مادر که رویِ زرد دارد
یک چندوقتی میشود سر درد دارد
گاهی ز تب داغ است و گاه انگار مادر
روحی ندارد بس که دستِ سرد دارد
مسمار…در سوخته…آتش…ماتم
یک زن…در و دیوار…و یک دنیا غم
با لهجه ی درد…داد زد حیدر…وای…
ناموس علی و اینهمه نامحرم…!!!؟
بی دلبرتان عید صفایی دارد؟
بی یاورتان عید صفایی دارد؟
یک لحظه تصور کنُ انگه گله کن
بی مادرتان عید صفایی دارد؟
اسماعیل درویشی شانی
صد بهار و صد خزان در دیده های فاطمه
سین نه ، هفت آسمان بازیچه های فاطمه
می خورد بر صورتم در بادهای سال نو
بوی اسپند خوشی از روضه های فاطمه
شاعر؟؟؟
مومنان هشیار باشید عید امسال ابتر است
هرچه باشد فاطمیه روضه خوانی بهتر است
گریه و سینه زنی و بیرق و بزم عزا…
جانمی جان – بچه ها- امسال سال مادر است
بدون یار شدم,رفت آنکه یارم بود
همان که وقت غمو غصه غمگسارم بود
از این قنوت و از این دست های سرد تهی
مشخص است که همدار و هم ندارم بود
گمان کنم دگر این دردها دوا نشوند
و کودکان تو باشادی آشنا نشوند
اگر قرار به رفتن شده دعایی کن
که نیمه های شب از بین خواب پا نشوند