شعر عید ولایت

ما دستمان به رتبه زهرا نمی رسد

تا آن زمان که گردش این روزگار هست

تا آن زمان که روز وشبی برقرار هست

کم یا زیاد بسته به میزان لطف حق

پای پیاده عشق به هر دل سوار هست

دریا غریق مرحمت بی کران تو

دریا غریق مرحمت بی کران تو

هفت آسمان تجلی رنگین کمان تو

خورشید ناز می کشد از ذرهای خاک

آن جا که صبح می گذرد کاروان تو 

تا سر زند خورشید

تا سر زند خورشید او از صبح بامش

یک آسمان مست از تماشای مدامش 

تا گردباد شوق او در دشت پیچید

صدها رمه آهو نشسته بین دامش 

مدح مولا

باز مرغ غزلم میل پریدن دارد

تا به ایوان نجف شوق رسیدن دارد

 نمک سفره ام از حضرت زهراست ولی

باده از دست یدالله چشیدن دارد

ولایت عشق

هر کس که به سودای علی سر دارد

آخر به چه کس نیاز دیگر دارد

جای عجبی نیست به استقبالش

دیوار دل کعبه ترک بر دارد

غدیر …

خبری آمداز خدای جلیل

هان همه گوش ای اهالیه ایل

خبری که از آن خبر دادند 

در صحف در زبور در انجیل

بـاز هـم وصـف تو را نتوان نمود …

گـر تـمـام عـرش را دفتر کنیم

گـر تـمـام بـحـرها جوهر کنیم

گـر درختـان جهـان گردد قلـم

گـر تـمـام دست هـا گردد عَلَم

مدد ز غیر تو ننگ است یا علی مددی

در زندگیم اگر کمیتم لنگ است

یکسر به لبم علی مدد آهنگ است

از غیر علی مدد نگیرم هرگز

زیرا که مدد ز غیر مولا ننگ است

  حمید ضیاء یزدی

الله کریم است, کرم را به علی داد

حق روز ازل کل نعم را به علی داد

بین حکما حکم حکم را به علی داد

معنای یدالله همین است و جز این نیست

کاتب که خدا بود قلم را به علی داد

احترام علی

دلی که خانه مولا شود حرم گردد

کز احترام علی کعبه محترم گردد

من از شکستن دیوار کعبه دانستم

که هر کجا که علی پا نهد حرم گردد

مدح مولا امیرالمومنین علیه السلام

بر فراز  آسمان  هفتمین

حک شده با خط زیبا این چنین

حب تو حیدر ثواب اندر ثواب

بغض تو با کفر می گردد قرین

الله اکبر

ای ابتدات نقطه پایان آسمان
وی انتهات مثل خداوند, لامکان
ممسوس ذات حضرت الله اکبری
با این حساب , فهم کمالت نمی توان
گفتم : ” چگونه مدح تو خوانم ” ؟ ندا رسید
” درسجده آی و سوره توحید را بخوان ”
ماصنع دستهای شما بوده ایم ؛ پس
اینگونه می شود که تو باشی خدایمان
درکعبه پا نهادی و کعبه شکاف خورد
یعنی که جای توست دل دلشکستگان

دکمه بازگشت به بالا