شعر مدح امام رضا

رئـوف ابن رئـوف

كاسه ي صبرش همينكه هر كسي سر ميرود
مضطرب ، سمت حرم، از صحن كوثر ميرود

هــم مي آيد زائــرت با ديــده ي تر در حــرم
هــم دم رفتــن كه شد با ديده ي تر ميـــرود

حضرت عشق

زحمتی را که پدر از کار طفلان می‌کشد..
گرچه باشد سخت!با شوق فراوان میکشد

پای لنگان و مسیر سخت و شیطان در کمین..
زحمت کار مرا شاه خراسان میکشد..

خراسانی ام

المنت لله که شدم شیعه ایران
تنها کس و کارم شده آقای خراسان
فخرم شده همسایگی ِ حضرت سلطان
یک عمر نشستم سَر ِ این سفره ی احسان

هوای وَصل

هوای وَصل به سَر دارم و رسیدن ها
هوای پِلک به سَنگِ حرم کشیدن ها
هوای ماندنِ شَبها به صَحن های بهشت
هوای تا به سَحَرها ستاره دیدن ها

نقّاره

وقتی به دست تو دلش را داد افتاد
وقتی نگاه تو بر او افتاد,افتاد

در حد یک انگور اشکش ریخت آن وقت
در حد مِی جوشید و در ایجاد افتاد

احساسِ شعف

از عشقِ رضا..نبضِ زمان در نوسان است
از برکتِ عشقش…نفسم در هیجان است

وقتی که دلم محفل آشوب و هیاهوست
آغوش حرم ,اَمن ترین جای جهان است

این دل ویرانه

در نگه داریم فریادی که در فریاد نیست
همت عشقی که درما هست درفرهادنیست

درمیان خنده عشقم, گر اشکم جاری است
حال دیوانه همین باشد به آن ایرادنیست

سقاخانه

مثل سربازی که هستی اش به لشکر بسته است
آبروی من به زوار تو آخر بسته است

خط خطی هستم ولی بین جماعت مخفی ام
مثل برگی که وجود او به دفتر بسته است

ذکر رضا

نیمه شبها تا سحر ذکر رضا باید گرفت
اینچنین حاجات خود را از خدا باید گرفت

در جوار مرقدش هرگز به کم قـانع مشو
چونکه از مشهـد بـرات کربلا باید گرفت

کعبۀ مقصود

یا رضا وقتی تو را معبود می‌دانیم ما
مرقدت “را کعبۀ مقصود می‌دانیم ما”

اشک راه دیدنت را بسته اما در حرم
بخت را در چشم اشک آلود می‌دانیم ما

طعم زیارتت

صبح حریم تو به سحر طعنه می زند

صحن و سرای تو به گهر طعنه می زند

سنگ حریم تو که کف پای زائر است

هر ثانیه به سنگ حجر طعنه می زند

پنجره فولاد

آهو آمد سوی تو آرام شد,پس می شود
در حریمت هرکه بی کس می رود کس می شود

یک عبای آبی و عمامه ای از جنس نور
آسمان از دست این گنبد مُلبّس می شود

دکمه بازگشت به بالا