زانو زدن پیش تو بالا دستمان کرد
این رو زدنهای به جز تو پستمان کرد
یکبار دستان ضریحت را گرفتم
این شد که در این آستان پابستمان کرد
زانو زدن پیش تو بالا دستمان کرد
این رو زدنهای به جز تو پستمان کرد
یکبار دستان ضریحت را گرفتم
این شد که در این آستان پابستمان کرد
ای که مرآت خدایی مددی حضرت سلطان
معدن جود و سخائی مددی حضرت سلطان
هر گدائی که به سویش بنمایی تو نگاهی
رسد آخر به نوایی مددی حضرت سلطان
عاشقان تشنه ی دیدار سحر میمانند
عاشقان ارزش این واقعه را میدانند
عاشقان روزی خود وقت سحر میگیرند
و ز احوال هم اینگونه خبر میگیرند
آیینه ی ذات کبریایی
ای فخر بلاد آریایی
ای مشتیِ گنبد طلایی
تو تاج سر و بزرگ مایی
پیش پای من اگر چه راه غیر از چاه نیست
شکر, اما دستم از دامان تو کوتاه نیست
از زمانی که پیاده تا حریمت آمدم
تازه دیدم تا بهشت آنقدر ها هم راه نیست
هرچند که در شهر تو بازار زیاد است
باید برسم زود, خریدار زیاد است
من دربهدر پنجره فولادم و دیریست
بین من و آن پنجره دیوار زیاد است
وقتی که غم میگیره راه گلومو بد جور
خدا خدا میکنم زیارتت بشه جور
گنبدو که میبینم دلم بهاری میشه
شکوفه های دلم امام رضایی میشه
به تاروپودضریحت دخیل بسته دلم
من آمدم که بگویم تمام ِدرد دلم
طلوع نور شما در دلم چو مأوا کرد
دری بسوی سعادت بروی من واکرد
گشته ام عمری ببینم از کجا عاشق شدم
دیدم از روز ازل در کربلا عاشق شدم
عشق بین ما دو تا هرگز ندارد انتها
تو مرا عاشق شدی من تو را عاشق شدم
اجابت کن گدایی را بر احوالات بارانی
که خشکی برده از یادم رسوم عبد و سلطانی
به پایم شوره زاری شد به لطفت یا کریم, اما
برآشفتم نمک دان ها ز دستانم چه آسانی
در کنار حرمت سینه جلا می گیرد
چشم و دست و سر و دل بوی خدا می گیرد
با دخیل بستن بر پنجره ی فولادت
هر گدا , تذکره ی کرببلا می گیرد
رضارسولی
دوباره آمده ام تا غزل ترانه کنم
شبانه گریه ی جانسوزعاشقانه کنم
بر آستان تو روی نیازمن برخاک
که آبرو طلب از خاک آستانه کنم