بایست کوه بداند وقار یعنی چه؟
بتاب ماه ببیند نگار یعنی چه
شبی به روی خودت میزبان حاتم باش
که تا نشان بدهی سفره دار یعنی چه
بایست کوه بداند وقار یعنی چه؟
بتاب ماه ببیند نگار یعنی چه
شبی به روی خودت میزبان حاتم باش
که تا نشان بدهی سفره دار یعنی چه
توبه ، دخیلِ عصمتِ این مَظهرِ خداست
او دست ِ رد به سینهی سائل ، نمیزند!
پیر با عشق علی میل جوانی میکند
بعد از آن هم دم به دم لعنت به ثانی میکند
هرکجا مدح علی گفتند زهرا آمده
کار مجلس را همیشه شخص بانی میکند
در خُم اگر شراب نباشد چه فایده؟!
چشمت اگر پر آب نباشد چه فایده؟!
آتش گرفته ام که به بزمت رَهم دهی
در بزمِ مِی کباب نباشد چه فایده؟!
ذکر یا حیدر به جانم نور ایمان ریخته
یا علی گفتم که دیدم قلب قرآن ریخته
می دهد از ناودان کعبه حاجت بیشتر
آب باران نجف که زیر ایوان ریخته
دانه را صیاد می پاشد، کبوتر میخورد
زحمتش را می کشد مولا و نوکر میخورد
خلقتم دست خدا بود و علی و فاطمه
ریشه ام حتماً به سلمان یا ابوذر میخورد
علیست آنکه فلک را ستاره باران کرد
همان کسی که خدا را به ما نمایان کرد
سلامتی علی میدهد خدا صدقه
تصدق سر او رزق را فراوان کرد
می کشند امشب مرا بالا و بالا از نجف
سود بالا می دهد بازار دنیا از نجف
اهل ایرانم ولیکن لهجه دارم چون عرب
مادرم اهل مدینه هست و بابا از نجف
من مست علی هستم هشیار نخواهم شد
وزخواب خوش مستی بیدار نخواهم شد
مقصود من از باده دیدار رخ ساقی است
من مست ز می قدرِ دیدار نخواهم شد
سری ندیدم در این حوالی که خاک پای علی نباشد
که خاکِ چسبیده بر عبایش، دگر جدای علی نباشد
قسم به مالک قسم به قنبر “ولی” فقط حیدر است حیدر
موالیِ هیچکس نباشم اگر ولای علی نباشد
قصد دارم اثری از لب کوثر بکشم
تاکه دست از می و میخانه وساغر بکشم
وقت معراج، هوالهوی مکرّر بکشم
به خدا رو کنم و سمت نجف پربکشم
مژه بر خاک کف گیوه ی حیدر بکشم
حیدر نباشد صبح محشر کار ما زار است
صبحی که بی نام علی باشد شب تار است
گرمای خورشید از دم این ماه کرار است
در قطره قطره عشق او دریا پدیدار است