شعر مدح حسن ابن علی

حُسنِ زیبای حَسَن

هر کسی وقت گرفتاری سراغش را گرفت
روزی سالانه ی دیگِ اجاقش را گرفت

رو به رو شد هرکسی با حُسنِ زیبای حَسَن
او وفاقش داد و از قلبش نفاقش را گرفت

کریم اهل بیت

هر که خوانش بیش، مهمانش، گدایش بیشتر
هر کسی خیل گدایش بیش، جایش بیشتر

کلّ فرزندان زهرا سفره‌دارند و کریم
بینِ اولادِ کریمش؛ مجتبایش بیشتر

یا حسن مجتبی(ع)

کریما دستگیرا فاتحا شاها جوانمردا!
بزرگا یکه تازا بی همانندا یلا فردا!

چه کس مثل تو صفین و جمل را زیر و رو کرده‌است!؟
الا شیر علی فرزند زهرا بی‌هماوردا!

جانم حسن(ع)

صاحب سور بهشت است حسن
شور و‌ منشور بهشت است حسن
بین هر میوه جنت به نظر
طعم انگور بهشت است حسن

جانم حسن (س)

عجیب نیست که دائم سر زبان من است
حسن قشنگ‌ترین واژه درجهان من است

اگر به گفتن ذکرش همیشه مشغولم
زبان برای همین کار در دهان من است

نوبت عشق است

نوبت عشق است عشقم با حسن
سفره را وا کرده این شبها حسن

صبر او رزم‌ است گرچه بی صداست
صلح او روح قیام کربلاست

نامت شفا بخش است

نامت شفا بخش است ، بر هر درد تسکین است
یادت مسِّرَت بخشِ دلهایی که غمگین است

دنیا و اهلش روز و شب روزی خورت هستند
یعنی همیشه سفره ی لطفِ تو رنگین است

آقای من

چشمت به دام انداخته ترفندها را
مست لبت آورده ایی لبخند ها را

وقتی نظر دارد خدا هم بر نگاهت
باید عوض کرد ای صنم سوگندها را

گریه عشاق

صبا تو که سحر از کوی ما گذر داری..
خبر ز گریه عشاق در سحر داری

به گردن تو فتاده همیشه زحمت من
ببر سلام مرا تا بقیع پیش حسن

عطرِ نفسش

آن که عطرِ نفسش میکده ها را پر کرد
بیشتر از همه پیمانه‌ی ما را پر کرد

در غم دوریِ او، باز پریشان شده ایم
ناله‌ی هر شبِ ما ارض و سما را پر کرد

به صف حشر

خواهان تو هر قدر هنر داشته باشد
اول قدم آن است جگر داشته باشد

جز گریه طفلانه ز من هیچ نیاید
دیوانه محال است خطر داشته باشد

جانم حسن

نا امیدی نبود نزد گدایان حسن
دست ما را برسانید به دامان حسن
نشنیده است کسی خواهش روزی از ما
می رسد روزی ما صبح و شب از خوان حسن

دکمه بازگشت به بالا