به کعبه ای که بر آن سجده نُه فلک دارد
دل من و دل تو درد مشترک دارد
محبت من و تو سنگ امتحان همه است
میان جنت و دوزخ خدا محک دارد
به کعبه ای که بر آن سجده نُه فلک دارد
دل من و دل تو درد مشترک دارد
محبت من و تو سنگ امتحان همه است
میان جنت و دوزخ خدا محک دارد
آشکارا مست او بودیم و پنهان نیزهم
طعنه ها خوردیم ما از این و از آن نیزهم
خلوت خود را نکردم با کمی جلوت عوض
دارد این آرامش عشاق طوفان نیزهم
حکم تقدیر بر این است که حیدر باشی
جانشین خلف شخص پیمبر باشی
نام زیبای تو بر سر در دل حک شده است
تا پناه دل غمدیده ی نوکر باشی
هرکس که بی حب تو سمت حق به راه افتاد
در ابتدای راه خود با سر به چاه افتاد
با دیدن سیمای تو ظلمت فراری شد
از آن به بعد از چشم مردم نور ماه افتاد
مرا شروع کن از ابتدا – که پایانم
چرا که بی تو نمیخواهم و نمیدانم
برای این که مرا یاد تو می اندازد
پر است از گلِ نرگس میان گلدانم
آقا دلت می آید از جان سیر باشم
از این زمانه اینقدر دلگیر باشم
آقا دلت می آید از تودورباشم
مثل اسیری بسته بر زنجیر باشم
تسبیحِ دل ذکر و دعا را دوست دارد
«أمَّن یُجیبِ» روضه ها را دوست دارد
دستِ گدایی همه سویش دراز است
بنده نواز است و گدا را دوست دارد
از کریمان هر عطایی می رسد بی منت است
پس گدایی از شما در اصل عین عزت است
از همان روزی که آدم توبه اش مقبول شد
می توان فهمید اشک روضه ات بی قیمت است
می رسد روزی که می آید سواری از سفر
این شب هجران به پایان می رسد وقت سحر
بهترین تصویر اهل آسمانی ها تویی
آخرین امّید قلب جمکرانی ها تویی
ازین همه فراق, دل کباب شد بیا دگر
زمانه بی تو بر سرم خراب شد بیا دگر
سکینه ی زمین و آسمان, امام مهربان
زمانه, سینه اش پُر اضطراب شد بیا دگر
از یُمنِ ذکر تو ندای رب گرفتیم
از مهر روی تو چنین مذهب گرفتیم
ما ذاکر ذکر خدای آسمانیم
از لحظه ای که نام تو بر لب گرفتیم
بروی ماه تو باید علی حجاب کشید
بجای صورت تو بای آفتاب کشید
برای شیعه چه مقدار اشک ریخته ای؟
که بار چشم پرآب تو را سحاب کشید