شعر مذهبی

با احتیاج آمده ام

با احتیاج آمده ام هیئت حسین
اعجاز می کند بخدا محنت حسین

سائل کجاست تا بدهد سلطنت به او
اقبال کرده است به من دولت حسین

آواره ی عشقیم

آواره ی عشقیم و غم خانه نداریم

بلبل صفتیم و هوس لانه نداریم

آنقدر خمار گل خوشبوی حسینیم

کز شدت مستی غم میخانه نداریم

بنویسید حسین

با همین سوز که دارم بنویسید حسین

هر که پرسیدز یارم بنویسید حسین

 ثبت احوال من از ناحیه ارباب است

هممه اهل و تبارمبنویسید حسین

اهل حرم را بردند

از خیمه همه اهل حرم را بردند

از پیش نگاهم جگرم را بردند

بستند تمام یاسها را به طناب

در بنداسارت پسرم را بردند

نه علی مانده نه علمداری

همه اصحاب بال و پر دادند

کربلا راز خون ثمر دادند

بسکه دلداه ات شده بودند

در رهت عاشقانه سر دادند

با غمت می خرم

با غمت می خرم آقا خوشی عالم را

و به عالم ندهم تا به ابد این غم را

چشم بر راه تو و روز نهم هم آمد

قسمتم کرد خدا سینه زدن با هم را

سینه می زنیم

وقتی که حول محور تو سینه می زنیم

یعنی فقط به خاطر تو سینه می زنیم

این سینه زن شدن همه اش لطف فاطمه ست

پس ما به اذن مادر تو سینه می زنیم

غیبت طولانی

دیدن روی تو آیا هست در اقبال من؟

غیبت طولانیت زیر سر اعمال من

جمعه ها ابر بهاری می شود چشمان من

من یقین دارم خبر داری تو از این حال من

ارباب کریم است

آنکس که تو و اسم تو را باده نوشته

چشمان مرا کاسهء آماده نوشته

تقدیر من این است گرفتار تو باشم

زهرا خودش این را سر سجاده نوشته

ی شاه کریمان

دریاب تو ای شاه کریمانه گدا را

درمانده ترین مفلس درراه خدا را

تقدیر من این بود نمک گیر تو باشم

تقدیر نوشته به دلم مهر شما را

شکر خدا

شکر خدا که گریه کن شاه عالمیم

درچشم خلق از کرم او مکرمیم

پایان نمیرسد غم ما بی عزای او

ما موج عشق از دل طوفان ماتمیم 

بساط آمدن

وقتی بساط آمدنم را درست کرد

اول به خاک عشق تنم رادرست کرد

شوری دمید بردل آتش فشانیم

بعداً دو دست سینه زنم رادرست کرد

دکمه بازگشت به بالا