شعر مرثیه

کشت زینبت

این رفتن و نیامدنت کشت زینبت

هرم عطش وسوختنت کشت زینبت

دشت لبت کویر شد از تشنگی حسین

این خشکی لب و دهنت کشت زینبت

حرم تا قتلگه

حرم تا قتلگه را خواهرت دید
به زیر خنجر تیز حنجرت دید
لب عطشان وتشنه , نیمه جانی
تمام لحظه ها را مادرت دید

خوشم که حنجره من

خوشم که حنجره من برای توست,حسین جان

به سینه ام غم کرببلای توست,حسین جان

برای هر غم دنیا چرا به گریه بی افتم

سرشک دیده فقط در عزای توست,حسین جان

الحمدلله

 من و این روضه ها الحمدلله

 من و یاد شما الحمدلله

من و ماه محرم زنده بودن

 بود حُسن عطا الحمدلله

دلواپسی

دلشوره ای افتاده در جانم برادر

غمگینم وسر در گریبانم برادر

حس بدیدارم, عجب دشت عجیبی ست

مبهوت سِحر این بیابانم برادر

کاروان بهشتیان

کاروان بهشتیان آمد

کربلامیهمان نوازی کن

متبرک شدی به عطر حسین

برترین خاک, سرفرازی کن

 

نه دست و پا نزن

نه دست و پا نزن سرت از دست می رود

دار و ندار خواهرت از دست می رود

وقتی که گرگهای گرسنه رسیده اند

دیگر تمام پیکرت از دست می رود

آن ظهر شوم

آن ظهر شوم خاک وَ افلاک شد یکی

افتادی آسمان و زمین پاک شد یکی

آیه به آیه ی بدنت – خاک زیر پا

این دو به دست مردم بی باک شد یکی

من تو رو دارم

من تو رو دارم دیگه غم ندارم
من تو رو دارم چیزی کم ندارم
به من بگو که چی شده داداشی
دق میکنم اگه پیشم نباشی

آه از آن لحظه ای که

آه از آن لحظه ای که طوفان شد
کربلا قتله گاه قرآن شد
مرکب بی سوار شاه شهید
راهی خیمه گاه سلطان شد

آنگوشه گودال

آنگوشه گودال خبرهایی هست

لشکرهمگی پی کسی میگردند

یک لحظه تورادیدم و باخودگفتم

این لشکر کوفیان عجب نامردند*

از وطن راهت

از وطن راهت کجا افتاده آواره حسین
کشتی از دریا جدا افتاده آواره حسین

دیدی آخر راست شد دلشوره های خواهرت
راه ما در کربلا افتاده آواره حسین

دکمه بازگشت به بالا