شعر مرثیه

غم اگر هست

غم اگر هست در دلم غم توست
همه ی سال من محرم توست
تو به این چشم ها نظر داری
که حسینیه های اعظم توست

روضه میگیرید

گفت شیخی غافل از دنیا و دین
روی منبر نکته ای بر سایرین..

کای عزاداران که دل دل میکنید!
جای واجب کار باطل میکنید!

ای که عشقت

ای که عشقت شعله ور در جانِ ما،جانم حسین
از ازل مهرِ تو در بنیانِ ما جانم حسین

عطرِ جانبخشِ ضریحت بی قرارم کرده است
کربلایت کعبه ی جانانِ ما جانم حسین

واویلا

راوی نوشت روی تنت پا گذاشتند
سر را جدا نموده و تن را گذاشتند

آقا بگو که بی صفتان روی پیکرت
جایی برای بوسه ی زهرا گذاشتند؟؟

کریمه، عالمه،

امام کل گنبدهاست گر تَحْتُ الْحَنَک دارد
که در پشت سرش معصومه فوجی از مَلَک دارد

جهان را می کند روشن ولی با نور این گنبد
یقین دارم به نور افشانی اش خورشید شَک دارد

در این حرم

سائل شدن پیش شما خیلی می ارزد
در این حرم دست دعا خیلی می ارزد

از هیبت سلطانی ات لالم دوباره
این گریه های بیصدا خیلی می ارزد

حضرت عشق

زحمتی را که پدر از کار طفلان می‌کشد..
گرچه باشد سخت!با شوق فراوان میکشد

پای لنگان و مسیر سخت و شیطان در کمین..
زحمت کار مرا شاه خراسان میکشد..

گفتم حسن

تا شود راضی ز اعمالم خدا گفتم حسن
مادرش بر سینه زد! آرام تا گفتم حسن

خود گرسنه ماند و سگ را با غذایش سیر کرد
هرکسی گفت از کرم گفت از سخا گفتم حسن

یا حسن ابن علی

قلم به دست شدم تا که از شما بنویسم
ولى بگو چه نویسم؟تو را کجا بنویسم؟

قلم به صفحه ى دل میزنم به لطف تو و
از اقتدار بلندت به کبریا بنویسم

یک گوشه نگاهی

دستِ ما می گیرد و بالا و بالا می کِشد
هر گنه کارِ بدی را سمتِ طوبا می کِشد

می رباید دل به یک گوشه نگاهی از گدا
باز هم افسارِ ما را ..دستِ آقا می کِشد

تنش آب میشود

زهری پلید بر جگرش کارگر شده
آقای غصه ها نفسش مختصر شده
کم کم تمام حجم تنش آب میشود
مانند فاطمه بدنش آب میشود

غربتِ خیرالنسا

ناله هایِ بی صدا خیلی عذابم می دهد
مردمِ بی ادّعا خیلی عذابم می دهد

غربتی حاکم شده ،دیگر کسی همراه نیست
دور و بر اهلِ ریا خیلی عذابم می دهد

دکمه بازگشت به بالا