تکیه بر منبر تو دادم و بالا رفتم
روضه باعث شده تاخانه زهرا رفتم
پای من بسته شد از بار گناهان زیاد
دست و پابسته شدم روضه ات اما رفتم
شعر مرثیه
باتمام داغ ها سرکرد ای جانم به عمه
کربلا را کربلاتر کرد ای جانم به عمه
هاله ای از نور دور محمل ما را گرفت
غیرت او فکر معجر کرد ای جانم به عمه
هنوز هم که هنوز است کربلا غوغاست
غمش قشنگ ترین اتفاق این دنیاست
به جای عالم و آدم به خویش زحمت داد
کسی نخواست از او ، او خودش چنین می خواست
به خودم آمدم وَ دیدم که
ماه شمس و قمر تمام شده
ماه نالیدنِ به اربابم
ماه گریه دگر تمام شده
شام یک محشرکبراست کجایی عباس ع
دخترفاطمه تنهاست کجایی عباس ع
به نوامیس خدا پیروجوان خندیدن
آستین معجرزنهاست کجایی عباس ع
مانده ام تنها تر از تنها، نگاهم کن حسین(ع)
خسته ام! خسته از این دنیا، نگاهم کن حسین(ع)
دستهایم نذر چشمانت سخاوتمند بود
کو؟ کجا رفت آن دل دریا؟! نگاهم کن حسین(ع)
در مقامی که به حب تو خدا پرداختهست
شعر اگر مدح محبانت نباشد باختهست
گرچه بین روضه ها این گریه ها ناقابل است
فاطمه از اشکهای عاشقان دُر ساختهست
رسید آخر سر پای گفت و گو به گلو
کمان به کینه سخن گفت مو به مو به گلو
پدر علی به علی ایستاد و آخر گفت
جواب تیرِ پس از تیر را گلو به گلو
بیا از جام لبم عسل بگیر
خاک رو موهامو لااقل بگیر
سرمو نذار بمونه رو زمین
بشین اینجا بابا رو بغل بگیر
همیشه داده به این ناتوان؛ توان! روضه
برای من برسان جایِ آب و نان، روضه
حسین(ع) گفتم و محض شلوغیِ محشر
سپرد دستِ دلم نامه امان؛ روضه
می روی نیزه نشینم کمی آهسته برو
تا تو را سیر ببینم کمی آهسته برو
از رد بوسه ی من نیزه نشینت کردند
اسب ها رد شده و نقش زمینت کردند
اسیر می شوم اما ذلیل هرگز نه …
غریب می شوم اما علیل هرگز نه …
سرت سلامت اگرچه به روی نی هایی
ندیده دیده ی زینب به غیر زیبایی