با نگاهی راحتم کن از بلایا زودتر
دور کن قلب مرا از حبّ دنیا زودتر
یا غیاث المستغیثین کار دستم داده نفْس
غرقِ عصیانم بگو می بخشی آیا زودتر؟!
با نگاهی راحتم کن از بلایا زودتر
دور کن قلب مرا از حبّ دنیا زودتر
یا غیاث المستغیثین کار دستم داده نفْس
غرقِ عصیانم بگو می بخشی آیا زودتر؟!
با غلام رو سیاه، ای یار خوبی می کنی
با نمک نشناس ها هر بار خوبی می کنی
با بدی و بی وفایی ها تو می سازی فقط
این بدی را می کنی انکار، خوبی می کنی
مابین خوبانت به بدها هم نظر کن
یک بار هم از کوچه اینها گذر کن
خیلی گناه آورده ام اینجا ببخشی
شام مرا با نور آمرزش سحر کن
آن قدر بد شدیم که مارا عِقاب کرد
با دوری از مجالس روضه عذاب کرد
بیمارِ بی پناه ، فقط گریه می کند
وقتی طبیب حاذقش او را جواب کرد
آمدم تا از تمامم پرده بردارم خدا
کوله بارم معصیت… یعنی گرفتارم خدا
عطر یادت گم شده در صحن کردارم خدا
بازهم این بندهی بد….باز سربارم خدا
با تمام روسیاهی دوستت دارم خدا
امشب شب قدر و به لب اقرار دارم من
از معصیتها یک دل بیمار دارم من
پروندهای آلوده از کردار دارم من
در پیشگاه حضرت استغفار دارم من
کارم شده گناه مرتب مرا ببخش
ذکر لبم فقط شده یارب مرا ببخش
با چوب خشم، بنده خود را ادب مکن
من نیستم اگر که مودب مرا ببخش
اگر کار من به بیابان کشیده
دل عاشقم درد هجران کشیده
بلا میدهید و شکایت ندارم
که دیوانه ناز مغیلان کشیده
آمدم سرزده بی حرف و سخن
خسته ام خسته ز آلوده شدن
به بزرگیت نظر کن نه به من
من شکستم دل تو! تو نشکن
دوباره با رو سیاهی اومدم
اومدم حال دلم رو خوب کنی
پیش هر طبیبی رفتم نتوست
اومدم مریضیمو تو خوب کنی
باری ندارد عمرم ، استغفار دارد
بسکه گنه کاری ام استمرار دارد
من آن خطا کارم فرو رفته در عصیان
من آن بدم که در گُنه اصرار دارد
آنچنان زخم گناهان به پرم افتاده
که به صد شهر دگر هم خبرم افتاده
هرچه را جمع نمودم سر یک غفلت سوخت
زیر پای همه حالا ثمرم افتاده