ما اهلِ می و اهلِ شرابیم
پیمانه بیارید خرابیم
ما در طلبِ باده ی نابیم
دنبالِ می ابوترابیم
ما اهلِ می و اهلِ شرابیم
پیمانه بیارید خرابیم
ما در طلبِ باده ی نابیم
دنبالِ می ابوترابیم
ز شرمساری از تو چشمه گِل شده است، رود هم
کَرَم چقدر نزد تو خجل شده است، جود هم
عدم چه ذوق میکند ز بودنت، وجود هم
قیام بوسه میزند به سجدهات، قعود هم
ماه رمضان آمده با ماهِ تمامش
میلاد حسن آمده گوئید سلامش
او کیست که هرلحظه در این شام بهاری
گل می شکفد از لب زرین کلامش
قلم میزنم در ثنایت حسن
به امید لطف و عطایت حسن
چه فخری بِه از این که از کودکی
غلامی نمودم برایت حسن
خاکی شده ست بال و پرِ یاکریـــم ها
چون بوده اند زائرِ صحـــنِ کریـــم ها
مولایِ بی حرم حَسن و بی کفن حسین
فرقــی نمی کند غـــمِ این یاکریـــم ها
رمضان سفره احسان خودش را انداخت
سفره را با قدم یوسف زهرا انداخت
تازه از نیمه ماه است سرآغاز کرم
پس حسن سفره اکرام به هر جا انداخت
خدا را شکر که در سینه ام شوری دگر آمد
ز سمت خانه خورشیدها نوری دگر آمد
بگو موسی ببیند جلوه طوری دگر آمد
دهید این مژده را امشب به هر حوری ، دگر آمد
تو آمدی بهار شد , من از بهار عاشقم
دلم چه بی قرار شد , چه بی قرار عاشقم
مرا به دار هم کشی , دست ز تو نمیکشم
به خنده ام نگاه کن , به روی دار عاشقم
خورشیدی و میانِ قمرها نشاندنت
مهتابی و به چشم سحرها نشاندنت
نام تو میبرم جگرم داغ میشود
تو آتشی به روی جگرها نشاندنت
بلند بالا و نیک سیرت چنان پیمبر علی اکبر
به خَلق و خُلق و به صوت و منطق نبی دیگر علی اکبر
رسول صورت بتول عصمت علی شجاعت حسن سخاوت
حسین هیبت چو بوالفضائل یل دلاور علی اکبر
خورشیدی و میان قمرها نشاندنت
مهتابی و به چشم سحرها نشاندنت
نام تو میبرم جگرم داغ میشود
تو آتشی به روی جگرها نشاندنت
امشب میان گریه و لبخند خود گمم
سرشار از طلوع بهار تبسمم
دریایم و طپیده به لبهام نبض موج
تا آسمان رسیده شعور تلاطمم