شعر ولادت اهل بیت

سر مطلع

ما اهلِ می و اهلِ شرابیم
پیمانه بیارید خرابیم
ما در طلبِ باده ی نابیم
دنبالِ می ابوترابیم

حسن جانم

ز شرمساری از تو چشمه گِل شده است، رود هم
کَرَم چقدر نزد تو خجل شده است، جود هم
عدم چه ذوق می‌کند ز بودنت، وجود هم
قیام بوسه می‌زند به سجده‌ات، قعود هم

آقای جوانان بهشت

ماه رمضان آمده با ماهِ تمامش
میلاد حسن آمده گوئید سلامش
او کیست که هرلحظه در این شام بهاری
گل می شکفد از لب زرین کلامش

معنیِ جود و احسان

قلم میزنم در ثنایت حسن
به امید لطف و عطایت حسن

چه فخری بِه از این که از کودکی
غلامی نمودم برایت حسن

یا حسن ابن علی

خاکی شده ست بال و پرِ یاکریـــم ها
چون بوده اند زائرِ صحـــنِ کریـــم ها

مولایِ بی حرم حَسن و بی کفن حسین
فرقــی نمی کند غـــمِ این یاکریـــم ها

کریم اهل بیت

رمضان سفره احسان خودش را انداخت
سفره را با قدم یوسف زهرا انداخت

تازه از نیمه ماه است سرآغاز کرم
پس حسن سفره اکرام به هر جا انداخت

یا بنت الحسین

خدا را شکر که در سینه ام شوری دگر آمد
ز سمت خانه خورشیدها نوری دگر آمد
بگو موسی ببیند جلوه طوری دگر آمد
دهید این مژده را امشب به هر حوری ، دگر آمد

غریب و زار عاشقم

تو آمدی بهار شد , من از بهار عاشقم
دلم چه بی قرار شد , چه بی قرار عاشقم

مرا به دار هم کشی , دست ز تو نمیکشم
به خنده ام نگاه کن , به روی دار عاشقم

یا علی اکبر

خورشیدی و میانِ قمرها نشاندنت
مهتابی و به چشم سحرها نشاندنت

نام تو می‌برم جگرم داغ می‌شود
تو آتشی به روی جگرها نشاندنت

نیک سیرت

بلند بالا و نیک سیرت چنان پیمبر علی اکبر
به خَلق و خُلق و به صوت و منطق نبی دیگر علی اکبر

رسول صورت بتول عصمت علی شجاعت حسن سخاوت
حسین هیبت چو بوالفضائل یل دلاور علی اکبر

قلبِ پدر

خورشیدی و میان قمرها نشاندنت
مهتابی و به چشم سحرها نشاندنت

نام تو می‌برم جگرم داغ می‌شود
تو آتشی به روی جگرها نشاندنت

طلوع بهار

امشب میان گریه و لبخند خود گمم
سرشار از طلوع بهار تبسمم

دریایم و طپیده به لبهام نبض موج

تا آسمان رسیده شعور تلاطمم

دکمه بازگشت به بالا