مثل هرشب که باده میخواهیم
آمدیم و زیاده میخواهیم
جام خالی و دست خالی تر
گرچه از ما نمی ستاند زر
شعر ولادت حضرت رقیه
با طعم خنده های تو دنیا از این به بعد
نشناخت فصل فصل سر از پا از این به بعد
ای خوش به حال اهل مدینه که شد عیان
در چهره ی تو حضرت زهرا از این به بعد
نسیمی آمد و درهای آسمان وا شد
در آسمان مدینه ستاره پیدا شد
همینکه غنچهی یاسی دگر شکوفا شد
خبر رسید دوباره حسین بابا شد
شب شبِ عشق, لحظهی وصل است
شب باران درّ نایاب است
سائلان مدینه بیتابند
صاحب بزم شخص ارباب است
دختـری از عشیره یِ خورشید
چشم خود باز کرد و دنیا دید…
گل لبـخنـد بر لـب توحـید
شاه دین گونه های او بوسید
بوی گل در همۀ ارض و سما پیچیده
بازهم باغ جنان جامه نو پوشیده
دست مولاست به این سفره نمک پاشیده
در کویر دل من باز گلی روئیده
تا که خدا به بال ملک پر درست کرد
در آسمان عشق کبوتر درست کرد
با آیه های سوره ی زیبای قدر خود
قدری گریست, سوره ی کوثر درست کرد
بوی گل در همه ارض وسما پیچیده
بازهم باغ جنان جامه نو پوشیده
دست مولاست به این سفره نمک پاشیده
در کویر دل من باز گلی روئیده
واژه واژه به رقص آمده شعر
سر کشیده پیاله ای صهبا
قلم افتاد در هیاهوی
شعف و شور عالم بالا
رایَت نصرخدا به دوش ابالفضل
ناله ی تومعنی خروش ابالفضل
خنده یمستانه ات سروش ابالفضل
صرف دلِ تو توان و توش ابالفضل
زمین دوباره پُر از آیه های کوثر بود
تمام شهرپُر از بوی عود و عنبر بود
به نازمقدم یاسی به عطر دلکش سیب
تمام پهنه ی ارض و سما معطر بود
داشت آنروز زمین قصه ای از سر میخواند
قصه ی دیگری از یاس معطر می خواند
رخ مولود چنان با رخ مادر میخواند
که پدرزیر لبی سوره ی کوثر میخواند